مجله نوجوان 180 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 180 صفحه 31

عطر و هوای شرجی پیچیده بود. با خانم و پسرم بودم که 7 ساله بود، سنِ «هند سه برابر ایرانِ» من بود و خوشمزگیهای دبستانِ حکیم نظامی ِ سالهای کودکی. بمبئی را چهار روز زندگی کردیم. ابنیه و معابد و مساجد و بازارها و حتی جزیرۀ فیلها در اقیانوس هند و به دهلی رفتیم و به تماشا گذشت و گاهی گپ و گفت در محیطهای دانشگاهی و بیست روز شد. با تاج­محل و جی­پور و به پاکستان رفتیم لاهور و اسلام‏آباد و کویته و کراچی و هفده روز دیگر اضافه شد و اردیبهشت سال هفتاد و شش به ایران برگشتیم. دو ماه بعد دوباره رفتم. بیست روز شد برگشتم با درک بیشتر. دو سه سالی گذشت و دوباره رفتم و سال بعد با گروهی و امسال با گروهی دیگر. هند نوار یکسانی دارد در تماشا. خلیفه‏های خدا در پیاده‏روها خوابیده‏اند و خدایان در معابد. پرستندگان نیرو‏های طبیعی و ذات عناصر و اجسام. پرستندگانِ آدمهایِ کاریزما، طعمِ مقدّسِ مذاهب و حلقه‏هایِ گل و فروشنده‏هایِ دور­گرد و گرمای طاقت‏سوز و نالۀ موتور‏های سه چرخه -ریگشا- و انبوه درختها با برگهای پهن و تنهای نحیف و ترکه‏ای و بنا‏های نوساز و مندرس و آدمهای زیاد زیاد، زیاد‏تر از فرصت نگاه و تماشا. از ماهان ایر که پیاده شدیم در صفِ مهر ورود ایستادیم. صف به ما که می‏رسید فربه می‏شد. مثل همیشه شتاب مجهولی داشتیم برای رسیدن و گذشتن. عبدالملکیان مثل شعر‏های نیمایی‏اش روان و یکسره پیش می‏رود و انبوه مسافران ماهان ایر به دنبالش. بر می‏گردیم و پیش می‏رویم و صبر می‏کنیم تا مُهر ورودی به ما می‏رسد. قزوه آمده است به استقبال و در قوطی کنسروِ هایس رایزنی با چمدانها بسته بندیمی‏شویم و عازم اینترناشنال گست هاوس یونیور سیتی. خلاصه‏اش می‏شود اتاقهای دانشجویی با پنکه‏های سقفی و کولرهای گازی و تختهای مرتب با سمفونی یکنواخت صدای پشه تا صبحِ سلامتی و صبحانه. «مؤمن رخوت» را عبدالملکیان ساخت. اسمی بود برای آدمی خیالی که دست بر قضا با خیال مخالف بود اما این ترکیب خلاصۀ هند بود. «مؤمن ببین که بیدل بیچاره عاقبت در بستر خیال و خیانت هلاک شد» این هم شاهدش و قصۀ سفر بود این آدمِ خیالیِ عبدالملکیان. سلاح کارآمد سهیل که زبان آوریست در هیاهوی زبانهای اردو و سانسکریت و انگلیسی کاملاً از کار افتاده بود. فرمانها سمت راستِ ماشینها و تردّد‏های معکوس، عادتِ ذهنی ما را در عبور از عرضِ خیابان به هم می‏ریزد. اگر به داد هم نرسیم حادثه اتفاق می‏افتد. ادامه دارد...

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 180صفحه 31