مجله نوجوان 146 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 146 صفحه 11

خیلی کسلم. دوست:تو الان به صورت مقطعی از همه چیز عصبانی هستی ولی اگه برای مثال، پدر و مادرت تو رو به یک مسافرت ببرن، در اونجا فرصت داری تا با فکر باز به این مسئله فکر کنی. ملیحه: شما داشتین راجع به اینکه پدر و مادرها برای خودشون هم آدمن و اینا یه چیزی می­گفتین ولی نگفتین! دوست: آهان! این رو می­خواستم بگم که پدرها و مادرهای شما هم یه روزی مثل شما بچّه بودن و درس می­خوندن. اونها با هزار تا امید و آرزو و تلاش خودشون رو کردن تا آدمهای موفقی بشن. به خاطر همین موفّق شدن، هر کدومشون در یه جایی یه مسؤولیتی رو به عهده دارن. در حال حاضر ممکنه برای مثال، مادر تهمینه هیچ احتیاج مالی به کار کردن نداشته باشه ولی مسؤولیتی رو که در قبال کارش و اجتماعش به عهده داره یه چیز بالاتر و والاتره که باید به اون اهمیت بده. من نمی­دونم مادرتهمینه چه کاره­س ولی اگه یه دکتر رو در نظر بگیریم آیا اون دکتر حق داره که به خاطر خانواده­ش و به خاطر تمایلات شخصی­ش وظیفه اجتماعی­ای رو که به عهده داره فراموش کنه؟ اصلاً همین اجتماع به اون کمک کرده که بتونه دکتر بشه ! فاطمه: یعنی ما هیچ حقی به گردن پدر و مادرامون نداریم؟ دوست: شما مطمئن باشین که برای اونها در درجه اول اهمیت قرار دارین. اونها صلاح شما رو از خودتون بهترتشخیص می­دن. ملیحه:آره! برای همینه که همیشه به من می­گن تو نمی­فهمی! دوست: من نمی­دونم چرا شماها شمشیراتون رو برای پدر و مادراتون از رو بستین! ملیحه: مسأله این حرفها نیست! حالا که یکی نظر ما رو پرسیده ما هم می­خوایم شکایتهامون رو از اونها بگیم. چون هیچوقت فرصت نمی­شه که ما بتونیم رو در رو با اونها حرف بزنیم. اصلاً ما شاکی هستیم! فاطمه: من فکر می­کنم ما نباید راجع به پدر و مادرامون اینجوری قضاوت کنیم. اونها اونقدر گرفتاری دارن که ما نباید با اعتراض کردن، گرفتاری اونها رو بیشترکنیم. پدر من همیشه توی مأموریت به شهرستانهاست و وقتی هم میاد من نمی­تونم خودم رو راضی کنم که با گله و شکایت ناراحتش کنم. مادرم هم اونقدر مهمون داره و کار سرش ریخته که وقت سر خاروندن نداره. دوست: وقتی شماها با پدر و مادراتون درد دل کنین و از نگرانیها و ناراحتی­هاتون با اونها حرف بزنین، اونها خیالشون راحت می­شه که از همه چیز بچّه­هاشون باخبرن، در نتیجه هم می­تونن به شما کمک کنن تا مشکلتون حل بشه و هم اینکه خودشون با آرامش بیشتری به کاراشون می­رسن. تهمینه: یعنی اگه من با مامانم دربارۀ این مسئله حرف بزنم عصبانی نمی­شه؟! دوست: ممکنه عصبانی بشه ولی نتیجه­ش خیلی خوبه! به قول ملیحه «رفیق بی کلک ،مادر!» سراین رشته همچونان باقیست...

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 146صفحه 11