مجله نوجوان 212 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 212 صفحه 24

هزار تومانی بیشتر نیست ها! کاری نکن که سال دیگر یک رنگ خردلی بخرم و بیایم کل لباسهایت را بریزم توی قابلمه و رنگ کنم ها! خلاصه گفته باشم، با من کل کل نکن که اصلاً اعصاب ندارم. هیچ ربطی هم به قضیۀ حسادت و اینها ندارد. - آخر آدم ضایع، کادو را می‏گذارند توی جوراب بوگندو؟؟!! هه هه هه هه! توی مملکت اینها رسم است کادو را می‏گذارند توی جوراب! هه هه! ببین نوئل جان، احترام خودت را حفظ کن و هی پای حسادت را وسط نکش که قاتی می‏کنم ها! مرد حسابی تو اصلاً می‏دانی قانون حمایت از حقوق حیوانات با چه قافی نوشته می‏شود؟! آن دویست کیلو اضافه وزنت رامی‏اندازی روی دوش چهار تا گوزن زبان بسته؟؟! خجالت هم خوب چیزی است! من به تو حسودی‏ام می‏شود؟؟؟! برو داداش! این هیکل را ببین. کیف می‏کنی؟ کلی دعوتنامه برایم فرستاده‏اند حالا که از کار بیکار شدم بروم خارج از کشور و برای مجله‏های مد و مانکنی کار کنم، قبول نکرده‏ام. فکر کردی من یک وجب از خاک این مملکت را ول می‏کنم و می‏روم مانکن شما می‏شوم؟! نخیر داداش من! کور خواندی... - مرد حسابی! می‏گویم من کیسۀ کادوهایت را قیچی نکردم، باز تو گیر دادی؟! کی آدامس چپانده توی سوراخ جا کلیدی خانۀ جنابعالی؟؟! من؟؟! من اصلاً می‏دانم آدامس چیه؟؟! راستی آدامس چیه؟؟! می‏پوشند؟! کفش نیست؟؟! حالا بگذریم. حتماً دشمن داری نوئل جان. حالا درست است من یک ذره از دستت دلخور بودم... حسودی کدام است پدر بیامرز؟؟! یک دلخوری ساده بود و همین طور خود به خودی دلم خنک شد و رفع شد رفت پی کارش. دیگر قرار نیست هر بلایی سرت آمد تقصیر من بیندازی که! آدم باید جنبۀ مکاتبه و نامه نگاری داشته باشد، به خصوص شما که سنی ازت گذشته است. حالا آدامسش چه مارکی بود؟! من اصلاً آدامس موزی دوست ندارم ها! گفته باشم. من فقط آدامس نعنایی می‏خورم که گمان نمی‏کنم مدل آن آدامس مذکور نعنایی باشد. درست است؟!! به هرحال سعی کن زیاد توی چشم نیایی که باهات از این دشمنی‏ها کنند. دیگر خودت را بازنشسته کن و بنشین توی خانه مطالعه کن. چه کاری است سر سیاه زمستان بلند می‏شوی صد تا مملکت می‏چرخی و از دودکش خانۀ مردم پایین می‏روی و کادو برایشان می‏گذاری؟ آخر مرد حسابی، خودشیرین کردن هم حدی دارد! تو دیگر باید استراحت مطلق کنی و دیگر سر و کله‏ات به هیچ عنوان پیدا نشود. مگر من که سریع از کار افتاده و بازنشستۀ پیش از موعود شدم، چه بلایی سرم آمد؟؟! خلاصه باز هم بخواهی به کارهایت ادامه بدهی، مطمئن باش باهات دشمنی می‏کنند! - چیییی؟! برداشتند سورتمه‏ات را با انبردست کج و کوله کردند؟؟! خب حالا چرا به من می‏گویی آدم حسابی؟؟! نه بابا، قضیۀ حسادت نیست که! این سورتمه هم عمر خودش را کرده و باید اوراق بشود! حالا روی بدنۀ بنز الگانست که خش نینداخته‏اند. یک سورتمۀ قراضه بوده بینداز دور. بابا خسیس بازی درنیاور. مگر ما توی نامۀ قبلی صحبت نکردیم که تو دیگر خودت را بازنشسته کنی؟! سورتمه می‏خواهی چکار؟؟! - حالا تو هم زیادی پز نده و اینقدر کلاس نگذار! یک سال عید هم مجلۀ دوست نوجوانان عکس من را چاپ کرد. درست است که من این روزها دارم استراحت می‏کنم و مثل تو روزهای سال نو هی خودم را وسط نمی‏اندازم ولی مطمئنم که مردم ایران من را بیشتر از تو دوست دارند! نخیر، فراموشم هم نکردند. من خودم از شهرت خوشم

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 212صفحه 24