مجله کودک 445 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 445 صفحه 3

من و مادربزرگم ماجرایی که برایتان تعریف میکنم، واقعی اما کمی خندهدار است. روزی مادربزرگ به خانهی ما آمده بود. همه از دیدن او بسیار خوشحال شدیم. مادربزرگ هر وقت که به خانهی ما میآمد، از خاطراتش برای ما تعریف میکرد. ما هم محو صحبتهای او میشدیم و بسیار لذت میبردیم. آن روز مادربزرگ داشت یکی از داستانهای قشنگش را برای ما تعریف میکرد. در وسط حرفهایش به او میوه تعارف کردم. مادربزرگ هم بعد از اصرارهای من، از من خواست یک نارنگی برایش پوست بکنم و آماده کنم. همانطور که مادربزرگ صحبت میکرد، من هم یک نارنگی پوست کندم. تعریفهای مادربزرگ به جاهای قشنگش رسیده بود و من هم همان طور که با دقت به او گوش میکردم، بدون اینکه حواسم باشد، نارنگیهایی را که برای مادربزرگ آماده کرده بودم، یکی یکی برداشتم و خوردم. مادربزرگ که زیر چشم مرا نگاه میکرد، لبخندی زد که من آن موقع متوجه منظور او نشدم. بعد از تمام شدن خاطرات، مادربزرگ به سوی من برگشت و گفت (البته با خنده): در ضمن از نارنگیهای خوشمزهات هم ممنون. تازه آن موقع متوجه اشتباهم شدم و همه حسابی خندیدیم. مریم حیدریپور از لاهیجان چیستان آن چست که هم در آسمان هست هم در مغازه؟ پاسخ: مشتری * * * آن چیست که هر چه سیاهتر باشد، تمیزتر است؟ پاسخ: تخته سیاه * * * آن چیست که هر چه بکشند، کوتاهتر میشود؟ پاسخ: سیگار * * * آن چیست که روبروی ماست، اما آن را نمی بینیم؟ پاسخ: آینده پریسا روحینژاد، 12 ساله از قم کتابهای نخوانده علی کتاب خیلی دوست داشت. او هر جا میرسید، یک کتاب میخرید. نه اشتباه نکنید. درست است که علی کتاب دوست داشت، ولی او فقط عادت داشت آنها را بخرد. دریغ از یک صفحه ورق زدن یا خواندن کتاب! اطرافیانش از دست او کلافه شده بودند. آخر، اتاق علی پر بود از کتابهایی که او فقط خریده بود ولی نخوانده بود. پدر و مادر علی نمیدانستند با این مشکل علی چه کار کنند. اگر این کار همین جور ادامه پیدا میکرد، دیگر اتاق علی جای سوزن انداختن هم نبود و او زیر کوهی از کتابها مدفون میشد. تا اینکه یک روز فکری به خاطر آنها رسید. فکری که شاید اولش کمی بیرحمانه به نظر میرسید، ولی مشکل علی را حل میکرد. مادر و پدرش علی را در اتاقش با همهی کتابها زندانی کردند. آنها فقط به او آب و غذا میدادند. علی در اتاق حوصلهاش سر رفت. او سرانجام مجبور شد کتابی بردارد و مشغول مطالعه شود. آن کتاب آن قدر زیبا بود که کاملاً حواس علی را به خودش جذب کرد تا جایی که حتی وقتی در اتاق را باز کردند، او اصلاً میلی به بیرون آمدن نداشت. علی کم کم تمام کتابهایش را خواند. او حالا بیشتر از گذشته قدر کتابهای خوب را میدانست. او کتابخانه ای برای خودش تهیه کرد و کتابها را مرتب در آنها چید. از آن به بعد او هم در خرید کتاب انتخاب میکرد و فقط موضوعاتی را میخرید که دوست داشت، نه همهی کتابها را! علی محمدی راد از تهران مقدمه موجودات ناشناخته فضایی، بشقاب پرندهها و دهها پدیده ناشناس خارجی، هنوز هم در ابهام قرار دارند. واقعاً نمیدانیم پاسخ علمی و قانعکننده به این پدیدهها و موجودات چیست. اما مشاهده آنها توسط برخی افراد و مردم، هیجان زیادی را در بین اهالی زمین ایجاد میکند. کتاب در مجله این هفته میخواهد شما را با تاریخچه مشاهده بشقاب پرندهها و نظریاتی که درباره آنها وجود دارد، آشنا میکند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 445صفحه 3