مجله کودک 445 صفحه 37
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 445 صفحه 37

هستی: «باباجون، بریم تو اتاق مشت و مالت بدم؟ نمی­خوای بری حیاط بقیه دیوارها رو رنگ بزنی؟ دیگه از این فرصت­ها...» بابا: «بذار ببینم این مادرت چی چی میگه، حرف حسابش چیه؟» هستی: «مامان جون می­خوای بری دوش بگیری تا خنک بشی؟ خوبه­ها.» مامان: «دخترم برو یه مسکن برام بیار که سرم داره از دست این بابات می­ترکه.» توی خانه قرص نداشتیم. رفتم طبقه پایین تا از عزیز بگیرم. مامان بزرگ (از پشت در): «الله اکبر، الله اکبر.» عزیز نماز می­خواند. بعد رفتم زیرزمین تا شاید سپیده قرص داشته باشه. سپیده، دخترخالمه که چون دانشگاه اینجا قبول شده، آمده چند سالی با ما زندگی کنه. خیلی هنرمنده. تمام دیوار زیرزمین رو سنگ چسبانده و همش در و پنجره رو نقاشی می­کنه. من بعضی روزا میرم پیشش این­قدر خوش می­گذره. اما امروز که اصلا خوش نمی­گذره. پس چرا بابا و مامان بس نمی­کنن؟ صداشون تو راهرو پیچیده. سپیده: «به به سلام. چرا این­قدر پکری؟ این سروصداها چیه از خونه­تون میاد؟ هستی: «ای بابا، قرص سر درد داری؟» سپیده: ؟«نبینم سر دخترخالم درد بگیره.» هستی: «برای مامان می­خوام. همش دارن دعوا می­کنن. نمی­دانم چکار کنم.» سپیده: «غصه نخور عزیز دلم. بیا پیشم ببینم. تو زندگی خیلی­ها از این چیزها هست. این­ها شیرینی زندگیه.» هستی: «شیرینی؟ آخه این چه جور شیرینی­ایه که این­قدر تلخه؟ هیچی نمی­تونی کمک کنی؟ برو جداشون کن دیگه. بارک­الله سپیده جون.» سپیده: «فکر نمی­کنم کار درستی باشه که من برم بالا. بهتره بری و عزیز رو ببری. حرف اونو بهتر از من گوش می­کنن. با تجربه­تره.» الیوت، ای تی را در باغ پیدا می کند و با خود به خانه می برد. خواهر کوچک او به نام «گرتی» ای تی را میبیند و هردو با ای تی دوست میشوند. گرتی سعی میکند ای تی را از چشم بقیه دور نگه دارد. بنابراین به او لباس دخترانه می پوشاند و او را در کمد پنهان می کند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 445صفحه 37