مجله کودک 445 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 445 صفحه 14

عباسقدیرمحسنی لباسیبرایغول قسمتآخر با شنیدن این حرف آدم دهانشان باز شد و باز شد و باز شد و دیگر بسته نشد. خیاط پیر که این وضع را دید گفت: «عیبی نداره. فقط اون رو اندازه بگیرید بقیهاش با من.» اما غول را نمیشد اندازه گرفت. او از صد تا و دویست تا و هزار تا متر هم بلندتر بود. آدمها همچنان با دهان باز به غول نگاه میکردند که فکر گنده جلوتر آمد و به غول گفت: «تو میتونی خودت را کوچیک کنی. مثلاً اندازه یک مورچه تا ما اندازههایت را بگیریم.» غول به فکر گنده و آدمها نگاه کرد و جواب داد: «آره میتونم. اما اون موقع دیگه من غول نیستم؛ یک مورچهام.» آدمها که دهانشان همچنان باز بود، به فکر گنده و خیاط پیر نگاه کردند. فکر گنده دستور داد هر چه پارچه و نخ و سوزن در شهر هست، بیاورند بالای کوه. آدم قبلاً نیز در سال 1355، گزارشی از مشاهده بشقاب پرنده اعلام شده بود. این گزارش به دلیل اینکه از سوی خلبانان و مامورین برج کنترل فرودگاه مهرآباد اعلام شده، اعتبار زیادی دارد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 445صفحه 14