مجله کودک 450 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 450 صفحه 9

که حکومت تو بدون حضور این وزیر هوشمند و کاردان، شکوه و قدرت ندارد و تو بیشتر از من به وجود او نیاز داری. به همین خاطر، وزیر را پیش تو برگرداندم تا از عقل و کاردانی و دانش او برای عمران و آبادی کشور استفاده کنی. در عوض از تو خواهش میکنم که برهمنها را پیش من بفرستی تا رفیق و مونس و همنشین من باشند. چون میدانم که بدون حضور آنها هیچ آسیبی به کشور و حکومت نمیرسد!» پادشاه، با خواندن این نامه هم تعجب کرد و هم خوشحال شد. خوشحالی او از این جهت بود که دلش برای وزیر اعظم خیلی تنگ شده بود و از طرفی در نبودِ وزیر، پی به ارزش و اهمیت واقعی او برده و حالا نیاز به وجود او را بیشتر از همیشه احساس میکرد. بعد از خواندن نامه، بیدرنگ برهمنها را احضار کرد و نامه را به آنها نشان داد. برهمنها، تا نامه را خواندند، مات و حیران شدند و زود فهمیدند که این نامه، حیله و مکر وزیر اعظم برای انتقام گرفتن از آنهاست. تمام وجودشان از ترس به لرزه افتاد و بازاری و التماس از پادشاه خواستند که آنها را ببخشد. اما پادشاه هیچ اعتنایی به عذرخواهی آنها نکرد و دستور داد تا همه را در آتش سوزاندند. و به این ترتیب مکر و حیلهی بدخواهان به خودشان برگشت و کسانی که فقط کینه و حسادت را میشناختند، به سزای کارهای زشت و ناپسند خود رسیدند و در چاهی که کنده بودند، خودشان افتادند و هلاک شدند. چرا که به بزرگان گفتهاند: «چاه مکن بهر کسی اول خودت، دوم کسی!» مکتبخانه در ایران دوران اسلامی تاریخدانان میگویند که مکتبخانه محلی بود که در آنجا به کودکان خواندن ونوشتن یاد میدادند. کودکان در مکتبخانه درس میخواندند و قرآن هم فرا میگرفتند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 450صفحه 9