مجله کودک 450 صفحه 40
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 450 صفحه 40

یک ماهی گذشت. بالاخره آن روز رسید. حالا، پول فاطمه به اندازه کافی جمع شده بود. دوازده هزار تومن. فاطمه خوشحال بود. خیلی خیلی خوشحال. راه افتاد تا هر چه... زودتر به مغازه عباس آقا برسد و ... اما... اما همین که به جلوی ویترین مغازه عباس آقا رسید به یکباره خشکش زد. مات مانده بود و به آنچه در ویترین می­گذشت نگاه می­کرد: عباس آقا داشت از داخل ویترین، پارچه را برمی­داشت. فاطمه (با خودش): «ای وای، عجب شانس بدی دارم، یعنی باید امروز؟ یعنی همین امروز؟ همین امروز که دیگه پولم جمع شده بود؟ دیدی؟ یعنی راستی راستی داره می­فروشتش؟ ببین توروخدا، یعنی من اینقدر بدشانسم؟ اگه فقط، اگه فقط یه روز پولم زودتر جور شده بود الان خریده بودمش­ها.» فاطمه، چند بار به داخل مغازه سرک کشید. مدتی گذشت. دیگر طاقت نیاورد. به داخل رفت. درست حدس زده بود... ادامه دارد رفته رفته انجمن معارف تشکیل شد و به دنبال آن اداره فرهنگ نیز تأسیس شد. اما یک شکل همچنان باقی بود. خانوادههای دارا و مرفه، بچههای خود را به مدرسههای نو میفرستادند اما هزینههای این مدارس برای خانوادههای تهیدست بسیار زیاد بود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 450صفحه 40