مجله کودک 450 صفحه 39
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 450 صفحه 39

عباس آقا: «چیه فاطمه خانم؟ سلام، خیلی وقته که جلوی ویترینی، مگه چی دیدی؟ اگه چیزی پسندیدین بگین تا بیارم خدمتتون.» فاطمه: «سلام عباس آقا، اون تیکه پارچه که تو ویترینه؟» عباس آقا: «یه کار سوزن دوزیه، هم جلوی سینه­است و هم سر آستین، دور اونو می­برن و رو هر لباسی که می­خوان می­دوزن. بفرمایید تو تا بیارم از نزدیک ببینین... کار ظریف و قشنگیه.» فاطمه: «آره، خیلی خوشگله. چقدر هم ریز ریز دوختنش. حالا قیمتش چنده؟» -: «قابلی نداره، چهارده هزار تومن.» -: «اوه، چه گرون، واسه همین یه تیکه پارچه؟» عباس آقا: «ببین روش چقدر کار شده، کلی چشم گذاشتن تا دوختنش، کار ماشین که نیست، کار دسته، مال پاکستانه.» فاطمه: «ولی بازم دارین خیلی گرون می­فروشین­ها. دو هزار تومن میدینش؟» عباس آقا: «البته قابل شما رو نداره، اما خودم یازده هزار تومن پولش رو دادم. چیزی نیست که تو بازار ریخته باشه. جنس مسافرتیه، یه نفر رفته و با خودش چند تا آورده. کار تکی یه، سری دوزی که نیست، چون شمایین دوازده هزار تومن.» خیلی گران بود. نه فاطمه پول داشت که بتواند چنین چیزی بخرد و نه اینکه دیگر فکر آن پارچه از سرش بیرون می­رفت. خیلی دوست داشت تا آن را بخرد و به مادرش هدیه کند. حتما مادرش از داشتن چیزی به آن قشنگی خیلی خوشحال می­شد. اما فراهم کردن دوازده هزار تومن پول که کار راحتی نیست. با این حال، فاطمه تصمیمش را گرفته بود. قلک­اش را شکست. مقداری هم که پس­انداز کرده بود، کافی بود که مدتی هم پول تو جیبی­اش را جمع کند تا بتواند... و در این بین، روزها می­رفت و به ویترین مغازه عباس آقا سر می­کشید... تا خیالش راحت شود که پارچه­اش سر جای خودش است و عباس آقا آن را نفروخته است. مدارس «رشدیه» یکی دیگر از مدارسی بود که با شیوهای نو در تهران و یکی دو شهر دیگر راهاندازی شد. مؤسس مدرسه، میرزا حسن رشدیه نام داشت که عقیده داشت باید آموزش ابتدایی را با قالبی نو به کودکان یاد داد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 450صفحه 39