مجله کودک 450 صفحه 34
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 450 صفحه 34

یک روز مرد ثروتمند فکر کرد کاری کند تا کفاش دیگر آواز نخواند. نامهای به کفاش نوشت و از او خواست که به دیدنش بیاید. کفاش خیلی زود پیش او رفت. مرد ثروتمند یک کیسه طلا به او داد. کفاش خیلی تعجب کرد. کفاش وقتی به خانه برگشت، کیسه را باز کرد. هیچ وقت آن قدر طلا، ندیده بود. روی نیمکتش نشست و با دقت شروع کرد به شمردن پولها. بچهها از پنجره نگاهش میکردند: طلاها آن قدر زیاد بود در ابتدای قابوسنامه یادم هست نوشته شده بود: «داداریرا در آغاز هر نامه بردن بباید...» معنی کلمه «داداریرا» را نمیفهمیدم، مکتبدار نیز نمیتوانست معنای درست را آموزش دهد. بنابراین فکر میکردم «داداریرا» همان «داراریرام» است که مردم هنگام آواز خواندن بر زبان میآورند!» (داداری را به معنای خداوندی را... است)

مجلات دوست کودکانمجله کودک 450صفحه 34