مجله کودک 497 صفحه 8

قصّههای زندگی امام خمینی پیرمرد مسافر و نوبت زیارت یکی از یاران امام تعریف میکند: در سال 61 یک روز به دیدن امام، به جماران رفت. وقتی به درِ حیاط منزل امام رسیدم، پیرمردی روستایی را دیدم که یک کیسه بادام به دوش داشت و آنجا ایستاده و منتظر بود. پیرمرد، تا چشمش به من افتاد، با لهجهی ترکی گفت: «آقا، اگر خدمت امام تشریف میبرید، به ایشان بگویید پیرمردی از «اَرسباران» آمده و مدت طولانی در راه بود و حالا اشتیاق دیدار شما را دارد.» در حالی که با تعجب و تحسین به پیرمرد نگاه میکردم، اما به کیسهی بادامش اشاره کرد و گفت: «میخواهم این کیسه بادام را هم که محصول خودمان است، به ایشان تقدیم کنم!» به پیرمرد قول دادم که پیغامش را به امام برسانم. وقتی که نوبت ملاقات من شد، دیدم چند نفر از علما و بزرگان سرشناس، که نمایندهی امام در علائم بیماری مرغ عشق مختلف است مانند: عوض شدن رنگ پرنده، سرفه کردن، تغییر حالت چشم، نشستن روی کف قفس، بیاشتهایی و یا نشستن با یک پا روی میله قفس