
بعد از ظهر آخرین روز تابستان بود. در شهرک با صفای استیل واتر ، آقای «پاپر» ، نقاشِ ساختمان، از سرِ کار به خانه برمیگشت.
او تمام لوازم کارش؛ سطلها، نردبانها و تختههایش را با خود حمل میکرد، طوری که زیر آن بار سنگین، به زحمت راه میرفت. از صبح، این جا و آن جا نقاشی کرده و یا دیوارها را با کاغذ دیواری پوشانده بود. به همین خاطر، خُردههای کاغذ دیواری از موها و سبیلهایش آویزان بود و او شکل و شمایل مردی کثیف و ژولیده را پیدا کرده بود.
بچهها، موقع عبور آقای پاپر، از بازی دست کشیده، زدند زیر خنده و خانمهای خانهدار پیش خود گفتند: «آه، آقای پاپر دارد برمیگردد. یادم باشد به شوهرم بگویم بهار که شد خانه را نقاشی کنیم.»
پنگوئنهای آقای پاپر
شهرک (( استیل واتر ))
نوشته: ریجارد و فلورانس اَت واتر
ترجمه: پروین علیپور
قوی گردن سیاه؛ این قو در آمریکای جنوبی زندگی میکند و اندازه کوچکی دارد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 497صفحه 33