همه جمع شدند تا ببینند چه کسی میخواهد آن را بپوشد. میخواستند باز هم جوراب دراز را مسخره کنند و بخندند. ولی یک دفعه صاحب جوراب از راه رسید.
موش ترسید و گربه لرزید.
شاپرک پرید و سنجاقک مثل مجسمه خشکش زد.
صاحب جوراب گفت: «فیش و فیش و فیش، من میزنم نیش، کی بود میخندید به جوراب من؟ به جوراب پر پیچ و تاب من؟ فیش و فیش و فیش، من میزنم نیش.»
هر کسی از یک طرف فرار کرد.
مار سیاه دراز، جوراب رنگ و وارنگ یک لنگهاش را پوشید و رفت تا در آب برکه خودش را تماشا کند.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 104صفحه 6