مهمانان ِ ناخوانده(2)
صبح روز بعد باران بند آمده بود
و آفتاب درخشان می تابید.
آخ خ خ !
دیشب او گاوه
توی تخت من خوابیده
بود، ناچار شدم
که روی زمین
بخوابم!
حیوانات عزیز! خوشبختانه
دیگه باران نمی آد و وقتشه
که شما برید خونههاتون...
نخود نخود هر که رَوَد خانة خود!
ها؟
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 142صفحه 13