مجله خردسال 148 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 148 صفحه 4

آخ و اوخ محمد رضا شمس یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا، هیچ کس نبود. یک آخ بود، یک اوخ. یک آخ و اوخ رفتند گردش. هوا گرم بود. خیلی هم گرم بود. یک کم که رفتند، عرق کردند. آخ گفت: «چه اوخه!» و با یک دست خودش را باد زد. اوخ گفت: «چه آخه!» و با دوتا دست خودش را باد زد. این طرف و آن طرف را نگاه کردند. یک چشمه دیدند. لباس­هایشان را درآوردند و پریدند توی آب: تالاپ! آب چشمه خنک بود. خیلی هم خنک بود. اوخ گفت: «آخی، چه آخه!» و لرزید. لب­هایش هم کبود شدند. آخ گفت: «اوخی، چه اوخه!» و دندان­هایش تریک تریک به هم خوردند. بعد شالاپ و شولوپ توی آب بالا و پایین پریدند و به هم آب پاشیدند. داشتند حسابی کیف می­کردند که باد آمد و لباس­هایشان را برداشت و با خودش برد. تندی از آب بیرون پریدند. دنبال باد دویدند. داد کشیدند: «آهای! لباس­های ما را کجا می­بری؟» یک تکه ابر سیاه توی آسمان بود. ابر سیاه، دست­هایش را زیر چانه­اش گذاشته بود و اخم کرده بود.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 148صفحه 4