با معرفی شخصیتهای
داستان به کودک ازاو
بخواهید در خواندن
داستان شما را
همراهی کند
پرنده کفشدوزک
موش گربه
قویترین
شیر گوسفند
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
یک روز وقتی که روی برگها دراز کشیده بود، چشمش به یک افتاد.
هم را دید و تصمیم گرفت او را بخورد.
وقتی دید با دهان باز به طرف او میآید، پا به فرار گذاشت و رفت لا به لای چمنها. اما میخواست هر طور شده او را بگیرد.
لا به لای چمنها را دید.
پرسید: «چی شده؟ چرا این قدر ترسیدهای؟»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 148صفحه 17