مجله خردسال 148 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 148 صفحه 6

اول یک کم خندید: چک، چک ... بعد دوکم خندید: چک. چک ... چک چک ... بعد یک عالمه خندید. آن قدر خندید که اشکش درآمد. خورشید هم آن­ها را دید. گروگر خندید. باد هم خنده­اش گرفت. لباس­ها را زمین گذاشت و هوهو خندید. باران می­آمد. آخ و اوخ سرشان را بالا کردند. ابر سیاه را نگاه کردند. اوخ گفت: «آخ جون، داره بارون می­آد!» آخ گفت: «اوخ جون، داره بارون می­آد.» بعدباخوش­حالی بالا وپایین­پریدندو خواندند: «بارون می­آد، شر شر پشت خونه­ی هاجر هاجر عروسی داره دمب خروسی داره» ابر سیاه چک و چک می­خندید. خورشید، گر و گر می­خندید. باد، هوهو می­خندید. آخ و اوخ هم، بدون لباس، زیر باران بالا و پایین می­پریدند و آواز می­خواندند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 148صفحه 6