مجله خردسال 148 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 148 صفحه 19

به گفت: «چی شده؟ چرا این قدر ترسیده­ای؟» گفت: «یک می­خواهد مرا بخورد.» گفت: «نترس جان! من این جا هستم. من خیلی بزرگ و قوی هستم و از تو مواظبت می­کنم.» رفت و پشت پای پنهان شد. اما همین موقع، صدای نعره­ی همه جا پیچید و با شنیدن صدای ، پا به فرار گذاشت. گفت: «ولی تو گفتی بزرگ و قوی هستی!» در حالی که می­دوید، فریاد زد «حتی قوی­ترین هم از می­ترسد.» با خودش فکر کرد: «شاید من قوی ترین هستم! قوی ترین هم از یک می­ترسد!» بعد، پا به فرار گذاشت و لا به لای چمن­ها پنهان شد. هر چه گشت، نتوانست را پیدا کند چون او قوی­ترین بود.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 148صفحه 19