ابرها...
جعفر ابراهیمی
ابری میو میو کرد،
یعنی که «گربه هستم!
یک جوجه در دهانم،
موشی ست توی دستم»
آن ابر، مثل گربه
دم داشت، با دو تا گوش
در دست گندهی او، دیدم که بود یک موش!
یک دفعه، شکل سگ شد، یک تکه ابر کوچک!
آمد به سوی گربه،
زد پیش گربه، پشتک!
گربه، دهان خود را، وا کرد و جوجه افتاد
آن موش کوچولو، شد از دست گربه، آزاد.
بادی رسید از راه،
هر چیز را به هم زد.
نه جوجه و سگی ماند،
نه موش و گربهی بد!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 157صفحه 10