مجله خردسال 163 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 163 صفحه 4

خوش­مزه­ترین دم دنیا فریبا کلهر وقتی دم مارمولک کنده شد، مارمولک خنده­اش گرفت و از یک طرف رفت. دمش از طرف دیگر. مارمولک رفت لب رودخانه تا دوستش را ببیند. دمش هم در حالی که بالا و پایین می­پرید رفت تا دنیا را ببیند. دم مارمولک کمی که رفت، قور باغه­ای را دید. قورباغه بالا و پایین می­پرید و آواز می­خواند. وقتی دم مارمولک به قورباغه رسید، هر دو داشتند بالا و پایین می­پریدند. قورباغه گفت: «یک کم آرام بگیر تا خوب ببینمت.» دم مارمولک گفت: «نمی­توانم آرام بگیرم. من همین جوری هستم. تو آرام بگیر» قورباغه گفت: «من همین خوری نیستم. اما بالا و پایین پریدن را دوست دارم. می­آیی تا رودخانه مسابقه بدهیم؟» و هر دو به طرف رودخانه حرکت کردند و بالا و پایین پریدند. پرش­های قورباغه بلندتر بود. پس زودتر به رود خانه رسید و توی آب پرید. کمی بعد، دم مارمولک نفس زنان به رود خانه رسید و پشت سر قورباغه توی آب پرید. قورباغه گفت: «من بردم!» دم مارمولک خواست جوابش را بدهد که ناگهان همه جا تاریک شد... تاریک­تر ...تاریک تاریک. چه اتفاقی افتاده بود؟ ماهی کوچولوی شکمویی دم مارمولک را قورت داده بود. حالا ماهی کوچولو هی می­پرید بالا، هی می­پرید پایین، هی آب­ها را این طرف و آن طرف می­پاشید. ماهی کوچولو همان طور که بالا و پایین می­پرید رفت و رفت تا به کنار رودخانه رسید.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 163صفحه 4