مجله خردسال 163 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 163 صفحه 8

فرشته­ها دیروز دایی­عباس و زن دایی به خانه­ی ما آمدند. آن­ها حسین را هم آورده بودند. مادرم، حسین را بغل گرفت و او را بوسید. حسین مرا می­شناسد. وقتی مرا می­بیند، دست­هایش را تکان می­دهد و می­خندد. دایی عباس دوتا کبوتر سفید هم آورده بود. گفتم: «دایی! این کبوتر­ها را برای حسین خریده­اید؟» دایی گفت: «نه جانم! این کبوتر­ها را برای تو و حسین خریده­ام تا روز تولد امام رضا(ع) آن­هاراآزادکنیدکه بروند پیش بقیه­ی کبوترها.» دایی یکی از کبوتر­ها را به دست من داد. کبوتر نرم بود. گرم بود و قلبش تند تند می­زد. من و دایی عباس و حسین به حیاط رفتیم. من کبوتر را بوسیدم و گفتم: «برو پیش دوستانت. برو روی گنبد طلایی بنشین.» کبوترم پر زد و رفت. حسین خیلی کوچک بود. دایی عباس به من گفت: «تو به حسین کمک کن تا کبوترش را آزاد کند.» به حسین گفتم: «کبوتر را ببوس!»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 163صفحه 8