قورباغه جواب داد: «وقتی که رودخانه پر از آب شود.» پروانه به رودخانه گفت: «پس کی پر آب میشوی؟»
رودخانه گفت: «وقتی که خورشید بتابد وبرف کوهها را آب کند.»
پروانه به آسمان نگاه کرد. خورشید خندید و تابید. برف کوهها آب شد.
رود، پر آب شد و جاری شد.
قورباغه با خوش حالی جستی زد و قورقور کرد. بلبل صدای او را شنید و آواز خواند.
غنچه خندید و گلبرگهایش را باز کرد. پروانه فریاد زد: «بهار آمد! بهار آمد!»
پروانه میرقصید. رود جاری بود.
قورباغه قورقور میکرد.
بلبل آواز میخواند و عطر گل همه جا پیچیده بود. بهار آمده بود، بهار زیبا!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 176صفحه 6