کمی جلوتر، چهارراه بود. آقای تراکتور نمیدانست از کدام طرف برود. برای همین خیابان، شلوغ شد و راه بند آمد. تراکتور سادهدل، کنار آقای پلیس که وسط چهارراه ایستاده بود رفت و گفت:
«سلام!شما میدانید راه روستا از کدام طرف است؟»
آقای پلیس، اول یک برگهی جریمه روی شیشهی تراکتور چسباند و بعد جواب داد:
«کی تو را توی خیابان راه داده؟ بهتر بود اول قانون رانندگی را یاد میگرفتی. زودتر حرکت کن و برو!»
بعد هم سوت بلندی زد. آقای تراکتور حسابی گیج شد. «قام و قوم» کرد و راه افتاد.
با خودش گفت: «چه آقای خوش لباسی! چه سوت قشنگی داشت. من که چیزی از حرفهای او نفهمیدم ولی مثل این که از من عصبانی شد.»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 186صفحه 5