
کشید: نه، نه، صبر کن و پرواز کرد.
باد زیر بالهایش دوید و پرنده را مثل یک تکه ابری با خود برد. پرنده دوری زد و برگشت و فریاد کشید: بالا را نگاه کن، بالا را نگاه کن، ببین آن قوش چطور آزاد و سبک بال پرواز میکند. دوست دارم در نقاشی تو پرندهای باشم آزاد که باد بال و پرش را نوازش میکند و او بالهایش را با باد همسو کرده است.
نقاش شروع به کار کرده و قلم مویش را چند بار روی بوم کشید، که پرنده باز فریاد کشید: نه،نه، اگر آنطوربکشی ممکن است مرا پرندهای ضعیف ببینند که باد او را با خود میبرد و دوباره پرواز کرد.
نقاش کارش را در میان شاخ و برگ های درخت تمام میکرد که پرنده برگشت و گفت: « مرا پرندهای قوی مثل عقاب بکش»و بالهایش را باز کرد و سر کوچکش را با قدرت
مجلات دوست کودکانمجله کودک 04صفحه 7