مجله کودک 04 صفحه 25
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 04 صفحه 25

آنها یک بچة سرراهی دیگر هم به نام «جیم اسپرینگر» اشتندکه 2 سال کوچکتر از کرین بود.کرین و جیم همدیگر را دوست داشتند. آنها مثل دو برادر بودند. بعد در حدود دو سال پیش، پدرشان شغلش را از دست داد و شغل دیگری در «تگزاس» پیدا کرد؛ اما او نمیتوانست «کرین» و «جیم» را با خودش ببرد. هیچکس هم هردوتای آنها را باهم قبول نمیکرد بنابراین آنها به دو خانوادة جدا به فاصلة صد کیلومتر از یکدیگر سپرده شدند. آنها خیلی برای همدیگر دلتنگ بودند. چند هفتهای برای کرین از جیم نامه میرسید که در آن میگفت خانوادة او خیلی خوب نیستند وقتی اشتباهی از او سربزند او را کتک میزنند و غذای کافی به او نمیدهند. جیم تصمیم داشت از آنجا فرار کند. کرین میدانست که جیم میخواهد او را پیدا کند. او می دانست که اگر جیم به جایی که کرین زندگی میکند برود، حتماً دوباره پیش خانوادهاش برگردانده میشود. بنابراین مقداری وسائل مورد نیازش را در یک کیف قهوهای رنگ جمع کرد و منتظر جیم شد. کرین یک شب دیروقت جیم را دید که از خیابان می گذشت .او دزدکی بیرون رفت و هردو با هم فرار کردند. مدت دوسال، او و جیم خودشان را در شهر پنهان کردند. آنها اول در خیابانها زندگی میکردند. شبهایی که خیلی سرد بود، تمام لباسهایشان را روی هم میپوشیدند و در مکانهای سرپوشیده میخوابیدند. هر دو هرروز به دنبال کار به مغازهها و خانهها میرفتند. آنها هر کاری میکردند؛ مثلاً پیاده روها را جارو میکردند؛ زیرزمینها وکف اتاقها راتمیزمیکردند و کارهایی از این قبیل . به این ترتیب برای خرید غذا پول درمیآوردند. وقتی هوا خیلی سردشد، آنها دیگر نمی توانستند بیرون بخوابند. یک روز کرین یک آپارتمان قدیمی و خراب را دیدکه بیشتر شیشههای پنجرههای آن شکسته بود. آپارتمان خالی بنظر میرسید، امادر یکی از اتاقهای آن لامپ کوچکی روشن بود. آنها در زدند. پیرمردی در را باز کرد. پیرمرد وقتی دید که آنها سردشان شده، اجازه داد که از آن شب به بعد در یکی از اتاقهای او زندگی کنند . کرین تقریباً به مدت دو سال به بهترین شکلی که می توانست ، از جیم

مجلات دوست کودکانمجله کودک 04صفحه 25