مجله کودک 04 صفحه 23
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 04 صفحه 23

بگویید. · دوستم منوچهر مرادیک دوم دبیرستان بود، از طریق بسیجدانشآموزی به منطقه جنگی آمده بود، یکی از بچهمحلهای او که از مرخصی برگشته بود، به واحد منوچهر خبرداد که خانواده منوچهر از آمدن او به جبهه نگران و ناراحتند، مسؤول واحد هم «برگه تسویه» منوچهر را به من داد تا من او را راضی کنم برگردد. من و دو نفر دیگر از دوستهایمان به او گفتیم که جنگ هنوز ادامه دارد و بهتر است تو بعداً با رضایت خانوادهات به جبههبیایی. او از ایستگاه راهآهن اندیمشک ، سوار قطار شد که به تهران برود. چند روز بعد، ما دوباره منوچهر را دیدیم که پیش مسؤول واحدمان آمده بود و گریه میکرد. او میخواست در جبهه باشد. مسؤول ما مخالفت میکرد. او گریهکنان رفت و وقتی برگشت با شادی فراوان به من گفت که در «واحد ادوات» به عنوان خمپاره انداز پذیرفته شده است. روز سوم عملیات بود که با بیسیم به من خبر دادند منوچهر شهید شد. Ø بچههای امروز با بچههای دیروز چه فرقی دارند؟ · بچگی ما با بازیهای دسته جمعی همراه بود. مثلاً فوتبال و هفتسنگ که فعالیت بدنی زیادی هم داشت؛ اما متأسفانه بچه های امروز وقت خود را پای تلویزیون و کامپیوتر میگذرانند. خوب است که بچه های امروز مثل بچه های دیروز به ورزشهای خوب روی بیاورند؛ مثلاً کوهنوردی کنند. Ø شما و بسیجیهای دیگر در جبهه با هم شوخی هم میکردید؟ · بله ، مثلاً یک روز که همه گرسنه و تشنه بودند، یکی از رزمندهها قلم و کاغذی برداشت و سراغ دیگری رفت و از او پرسید:« ببخشید شما چی میل دارید؟». او هم جواب داد: «لطفاً یک پرس جوجهکباب با مخلفات، در ضمن نوشابه فراموش نشود». آن رزمنده هم عکس اینها را کشید و جلوی او گذاشت و گفت: «بفرمایید میل کنید تا سرد نشده!» Ø اگر بخواهید جنگ را برای بچههای امروز معنی کنید چه میگویید؟ · اگر چیزی را که متعلق با شماست، بخواهند به زور از شما بگیرند، چه میگویید؟ معلوم است که تسلیم زور نمیشوید و از خود دفاع میکنید. جنگ هشتساله ما هم دفاع بود. امروز هم فلسطین با دفاع جانانه خود میخواهد سرزمین خود را آزاد کند. خدا پیروزی را نصیب آنهاکند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 04صفحه 23