مجله کودک 32 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 32 صفحه 5

قطره از پشت ابر سرک کشید و به خواهرش گفت: «بهتراست دیگر برگردیم، وگرنه دریا می­فهمد باز از پیشش رفتیم.» خواهرش دست او را گرفت و همراه بقیه از روی ابر پایین پریدند. دیلینگ، دیلینگ روی زمین افتادند. قطره گفت: «وای!چه قدر باید راه برویم تا به دریا برسیم؟ فاصله خیلی زیاد است.» فاصله تن درازش راکش و قوسی داد و خندید و گفت: «تا مرا طی کنید، ممکن است خیلی اتفاقها بیفتد.» خواهر کوچک قطره با گریه گفت: «چقدر دوری از دریا سخت است. اگر می­دانستم، اصلاً با شما نمی­آمدم.» «دوری» از آن دور دورها با بد جنسی هوهو کرد. خواهر کوچک صدایش را شنید و با ترس رفت و پشت خواهرهایش پنهان شد. قطره گفت: «هر چه زودتر راه بیفتیم، فاصله کمتر می­شود.» خواهر کوچکتر هم گفت: «دور هم نزدیکتر می­شود.» نزدیک در گوشش گفت: «نترس این دوری فقط های و هوی دارد. نباید به او اهمیت بدهی.» فاصله اخم کرد و زیر لب گفت: «حالا معلوم می­شود.» قطره­ها راه افتادند. یک جوی شدند؛ یک نهر شدند. یک رود کوچک شدند، ولی انگار فاصله هی درازتر می­شد.آنها رفتند و رفتند و رفتند. دوری حسابی عصبانی شده بود. یک راه دورودراز سوسن طاقدیس

مجلات دوست کودکانمجله کودک 32صفحه 5