مجله کودک 33 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 33 صفحه 11

چی کار کنم؟» بعد زدم زیر گریه .مامانی گفت: «اِه اِه، نگاه کن، چی شد؟» بعد دوید و رفت و یک تکه پارچه و یک ظرف آب آورد تا فرش را تمیز کند. من این طرف گریه می­کردم و می­گفتم: «ماشینم!».محمدحسین هم آن طرف گریه می­کرد و می­گفت: «دلم!» مامانی ماشین مرا انداخت توی دستشویی و گفت: «تو ساکت باش،می­شورمش... باید محمدحسین رو ببرم دکتر.» من شانه­ام را انداختم بالا و گفتم: «من نمی­خوام، من ماشین کثیف و بدبو نمی­خوام.» مامانی رفت و شلوار محمدحسین را آورد و پایش کرد. محمدحسین بیشترتر داشت گریه می­کرد. مامانی گفت: «تو همین جا باش، دست به چیزی هم نزن تا اینو ببرم دکتر و بیام.» من گفتم: «نمی­خوام، من هم می­خوام بیام.» مامانی داد زد: «نمی­شه، می­گم بمون، بمون.» بعد تندی محمدحسین را بغل کرد و راه افتاد. من هم می­خواستم بروم. پشتِ سرش داد زدم: «پس من هم خرابکاری می­کنم!» یکدفعه مامانی ایستاد وگفت: «وای به حالت محمدمهدی اگه خرابکاری کنی!» محمدحسین بیشترتر جیغ می­زد. مامانی تندی رفت. من اوقاتم تلخ شد. خیلی لجم گرفته بود که مرا نبرد. دلم می­خواست با این مامانی لجبازی کنم.برای همین رفتم و لواشکم را آوردم، آلوچه­ام را هم آوردم وتند تند همۀ همه­اش را خوردم؛ به ملافه هم مالیدم. کیسه­اش را هم انداختم کف اتاق.بعد رفتم تلویزیون روشن کردم و هی زدم این کانال و هی زدم آن کانال. من آگهی دوست داشتم؛ ولی هیچ­جا آگهی نداشت. من هم هی با کنترل، این کانال، آن کانال کردم که یکدفعه­ای، وقتی که هنوز

مجلات دوست کودکانمجله کودک 33صفحه 11