مجله کودک 33 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 33 صفحه 4

بنی آدم اعضای یک­پیکرند/که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار/دگر عضوها را نماند قرار... شاید از بزرگترها شنیده باشید که این شعر سعدی را بر دیوار سازمان ملل متّحد هم نوشته­اند. چرا که پیام این شعر، برای همۀ انسانها در همۀ زمانهاست؛ امّا آیا حکومتهای حاکم بر جهان ما، این پیام ارزشمند سعدی را می­شنوند؟ اگر این طور بود، پس چرا امروز در سرزمین فلسطین، مردان و زنان و کودکان بی­دفاع را به خاک و خون می­کشند؟ چرا قدرتهای بزرگ در برابر این همه جنایت سکوت کرده­اند؟ شاید آنها خود را عضوی از پیکرۀ بزرگ انسانها نمی­دانند. شاید هم خود را تافتۀ جدا بافته­ای می­دانند که غم و شادی انسانهای دیگر، معنایی برایشان ندارد. هر چه باشد، آنها با این کارشان خود را از پیکرۀ مردم جهان جدا کرده­اند. آنها چشمانشان را به روی همۀ جنایتها و بی­رحمی­های اسراییل بسته­اند و به او اجازه داده­اند تا آنجایی که می­تواند به کشتار مردم بی­دفاع فلسطین ادامه بدهد. در این وضعیت، ما چه باید بکنیم؟ ما که از فلسطینی­ها جدا نیستیم. آنها فقط به خاطر انسان بودنشان، عضوی از پیکر ما محسوب نمی­شوند. فراموش نکنیم که آنها بخشی از امّت اسلامی را تشکیل می­دهند. امروز زخمی که بر پیکر فلسطین نشسته است، فقط زخمی بر پیکر بشریت نیست، بلکه زخمی برقلب امّت اسلام است. برای التیام این زخم چه باید کرد؟ شما با دستهای کوچکتان چه مرهمی می­توانید برای تسکین این درد فراهم کنید؟ هر چند بچه­هایی که با گلولۀ دشمن یا زیر آوار خانه­ها پرپر شده­اند، دیگر به آغوش مادرانشان برنمی­گردند؛ هر چند جوانانی که با بمب و نارنجک خود را به صف صهیونیستها زده­اند و چیزی از قامت بلندشان بر جا نمانده است، دیگر به خانه­ها نمی­آیند؛ هر چند مادران و پدرانی که با شهادت، سایه­شان از سر کودکانشان کم شده است، دیگر نمی­توانند نزد بچه­ها برگردند؛ امّا همۀ این داغها و زخمها را می­توان تسکین داد؛ اگر برایشان دعا کنیم، اگر از رساندن کمک دریغ نکنیم، و مهمتر از همه: اگر با تمام توان از انقلاب بزرگ اسلامی­مان محافظت کنیم؛ انقلابی که تنها دلگرمی و امید مردم بی­دفاع فلسطین و همه مظلومان دنیاست. سردبیر چرا وقتی سرمان درد می­کند، حال و حوصلۀ هیچ کاری را نداریم؟ با این که فقط سرمان است که درد می­کند، دستمان هم توان انجام کاری را ندارد. در این حال اگر کسی از ما بخواهد که شاد و خندان در کوچه یا دشت بدویم، چه جوابی خواهیم داد؟ می­گوییم: «سرم درد می­کند، نمی­توانم» امّا پایمان که درد نمی­کند. پس چرا نمی­توانیم شاد و خوشحال بدویم و جست­و­خیز کنیم؟ سعدی، شاعر بزرگ ایرانی قرنها پیش جواب این سؤال را داده است. سعدی می­گوید انسانها مانند اعضای یک پیکر هستند. اگر عضوی از یک پیکر دردی داشته باشد، بقیۀ اعضای آن هم آرام و قرار خودشان را از دست می­دهند: مرهمی­برای­زخم فلسطین

مجلات دوست کودکانمجله کودک 33صفحه 4