مجله کودک 69 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 69 صفحه 28

شهر دوست جنگل پر دردسر آخر خیابان کجاست؟ قسمت سیزدهم یلدا شرقی بچه­ها صبح زود از خانه زده بودند بیرون تا حسابی بازی کنند. نقشۀ این کار را هم می مو، پسرِخاله میمون کشیده بود. می مو صبح زود رفته بود دنبال خورخور پسر آقا خرگوشه و قورقوری، بچۀ خانم قورباغه و خُرخُر پسر آقا خرسه. می مو بچه­ها را جمع کرده بود و راه افتاده بود. از خانه هم خیلی خیلی دو ر شده بود. می مو به بچه­ها گفت: «خیابون رو می­گیریم و همین طور می­ریم و می­ریم تا ببینیم آخرش کجاست.» خورخور گفت: «اگه آخر نداشت چی؟» قورقوری گفت: «مگه می­شه؟ داره.» خُرخُر گفت: «ولی آخرش خیلی دوره، من خسته می­شم.» می مو دست زد به شکم خُر خُر و گفت: «تو باید زیاد راه بری تا این شکم گنده­ات کوچیک بشه.» بچه­ها همین طور خیابان را گرفته بودند و می­رفتند. خورشید داشت کم کم به وسط آسمان می­رسید که بچه­ها رسیدند به جایی که خیابان چهارراه می­شد. می مو گفت: «خب حالا از کدوم طرف بریم.» قورقوری گفت: «از هر جا که من گفتم.» خورخور گفت: «نه خیر، مگه تو کی هستی؟ به نظر من اینجا آخر خیابونه. برگردیم.» خُر خُر گفت: «آره برگردیم.» می مو پاهایش راکوبید زمین و گفت: «نه خیر اینجا آخرش نیست. ببینید خیابون هم از این طرف رفته، هم از آن طرف.» یکدفعه قورقوری پرید بالا و گفت: «اِه بچه­ها، یک خبر خوب. اون طرف رو نگاه کنید.» بچه­ها به جایی که قورقوری اشاره می­کرد، نگاه کردند. آن طرف خیابان،یک چراغ راهنمایی بود که گاهی سبز می­شد و گاهی قرمز. خُرخُر گفت: «چقدر بامزه­اس.» خور خور پسر آقا خرگوشه هم گفت: «آره، ببینید چراغ قرمزه، پس ما می­تونیم بریم اون طرف.» می مو گفت: «خب همه راه بیفتیم و بریم.» تا بچه­ها خواستند بروند آن طرف خیابان، ناگهان رانندۀ ماشینی که داشت به آنها نزدیک می­شد، محکم پایش را گذاشت روی ترمز. ماشین جیغ کشید و ایستاد. بچهها از ترس جیغ کشیدند. راننده که خیلی عصبانی بود، پیاده شد و داد کشید: «مگه

مجلات دوست کودکانمجله کودک 69صفحه 28