مجله کودک 115 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 115 صفحه 12

تصویر دوست خانم دوم خانه نوشته: مژگان بابامرندی امیر محمد لاجورد مدتی بود که آقا عزت- صاحبخانه محبوبه این ها - می گفت :«از خانه ام بلند شوید. می خواهم آن را خراب کنم و آپارتمان بسازم و بفروشم». آقا رضا -بابای محبوبه- می گفت: «چشم، لطفاً کمی صبر کنید، من مدتی است که هر روز دنبال خانه می گردم». مامان: «مانده ام آقا عزت بیاید چه بگویم؟» بابا: «مرخصی می گیرم و زودتر از هر روز دنبال خانه می روم.» مجوبه: «بابا، چرا برگشتی،.... شمائید! صبح به این زودی آمده اید؟ بابایم رفته است سر کار.» آقا عزت: «پس به مامانت بگو یک دقیقه بیاید دم در.» - : «امرتان را به من بگوئید. من و مامانم نداریم. بابایم خودش همیشه به من می گوید خانم دوم خانه.» - : «از تو ریش سفیدتر نداشتند بفرستند تا با من صحبت کند؟» - : «کسی مرا نفرستاده است. آقا عزت شما چرا این قدر ظالمید؟ زورتان به بابای من رسیده است؟ بیشتر خانه های محل که مال شماست. حالا دنبال همین یک وجب جای هستید که ما نشسته ایم؟ ببینم اصلاً وقتی بابای مرا می بینی رویت می شود به او حرف بزنی؟» - : «از قرار معلوم خدا هر چه از زبان مامان و بابایت کم کرده، به زبان تو اضافه کرده است.» مامان: «کیه؟ با کی حرف می زنی؟» محبوبه: «کسی نیست، سروناز است درس و مشق می پرسد.» -: «من با این هیکل گنده سرونازم؟» - : یواش تر! مامانم می فهمد. همش دعا می خواهد که پیدایتان نشود. نه این که فکر کنید از شما بدش می آید، خجالت می کشد شما را ببیند. مامانم هر چه می خواهد به بابایم نمی گوید مبادا پولش برای اجاره کم بیاید. اصلاً شما آرزوهای مامان مرا دزدیده اید.» -: «ظالم و سروناز که شدیم، فقط دزد نشده بودیم که آن هم شدیم. اصلاً آب من و تو توی یک جوی نمی رود. بابایت که آمد می آیم.» قناری جان، حالا من باید چکار کنم؟ محبوبه: «دو چرخه ام چند می ارزد؟ آن را چند می خرند؟» مامان: «چه شده عزیزم؟» -: «می خواهم دوچرخه ام را بفروشم و پولش را به بابا بدهم.» -: «غصه نخور عزیزم. احتیاجی به این کار نیست. خدا بزرگ است.»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 115صفحه 12