مجله کودک 115 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 115 صفحه 13

محبوبه به در خانه آقا عزت رفت. اما به او گفتند که آقا عزت رفته است سر کوچه.. سر خرابه های حمام. محبوبه: «ببین آقا عزت، آمده ام مرد و مردانه، دو کلمه حرف حساب با هم بزنیم. چند هفته به بابای من مهلت دهید. او هر روز دنبال خانه می گردد. حمام را هم که خراب کردید تا آپارتمان بسازید. شما که فعلاً سرگرمی دارید. آخر مگر شما چند تا خانه لازم دارید؟ -: «خدایا به درگاهت شکر. ما را به جرم کدام گناه، دچار این بچه کرده ای؟ برو بچه جان...» -: «باشد آقا عزت. اما مامانم می گوید خدا بزرگ است. الان می روم پیش همان خدای بزرگ». -: «مگر من گفتم کوچک است؟ هر جا میخواهی برو. فقط برو!» مغازه دار: «محبوبه جان، شمع برای چه می خواهی؟» محبوبه: «ای حسین آقا، دست روی دلم نگذارید که از دست بعضی ها خون است...» - : «ببخشید، کبریت دارید؟» - : «تو دختر آقا رضا نیستی؟ پدرت خوب است؟» - : «خوب است، اگر بعضی ها بگذارند...» - : «خدا رحم کند، باز این پیدایش شد.» - : «نگران نباشید آقا عزت. فقط آمدم اگر حرف بدی زدم معذرت خواهی کنم، ببخشید.» - : «حالا بگو ببینم کجا رفته بودی؟» - : «رفته بودم پیش خدا درد دل کنم.» - : «راستش را بگو، چقدر از من شکایت کردی؟» - : «هیچی، فقط گفتم خدایا تا می توانی به آقا عزت خانه های بزرگ بزرگ بده تا سیر شود و یک خانه کوچک هم به بابای من بده.» بابا: «سلام آقا عزت، چشم، همین روزها خانه تان را...» آقا عزت: «کی حرف خانه زد؟ با خیال راحت دنبال خانه بگرد. ما امروز از سر کار خانم محبوبه درس ها گرفتیم...» بابا: «کلی دنبال خانه گشتم هنوز پیدا نکرده ام اما یک چیزی بگویم باورت نمی شود. آقا عزت را همین الان دیدم.... راستی، سرکار خانم محبوبه کیه؟! تو می شناسیش؟»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 115صفحه 13