مجله کودک 115 صفحه 22
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 115 صفحه 22

یاد دوست خاطرات دوست زندگی سادۀ امام حضرت امام در استفاده از بیت المال بسیار دقت داشتند و سعی می کردند هزینه مربوط به خود و خانواده شان هر چه کمتر باشد. همین طور از اسراف و زیاده روی به شدّت پرهیز داشتند. در این جهت ذکر دو خاطره آموزنده است: · یکی از نزدیکان حضرت امام نقل می کنند: روزی امام سرما خورده بودند. به دستور دکتر 2 کیلو لیمو شیرین برای حضرت امام خریدم و آنها را به خانه آوردم. آقا پرسیدند: «میوه خریدی؟» عرض کردم: «بله» فرمودند: «چند کیلو؟» گفتم» «آقا 2 کیلو». فرمودند: «من که گفتم یک کیلو بیشتر نخرید!» گفتم: «آقا شما سرما خورده اید و اگر میوه را نخورید، بیماری طول می کشد و این یک کیلو هم چیز اضافی نیست.» فرمودند: «باید برگردانی» مجدداً گفتم: «آقا من به خاطر شما دو صندوق میوه را به هم ریختم و اگر برگردانم ناراحت می شود» گفتند: «باید برگردانی» · روزی در منزل امام بودم و قرار بود چند نفر از خانم های لبنای مهمان همسر حضرت امام باشند. همسر امام نشسته بودند و داشتند به تهیه غذا کمک می کردند. پرسیدم: «خانم، مهمان دارید؟» خانم گفتند: «بله، چند نفر خانم از لبنان هستند. ما وقتی لبنان بودیم از ما خیلی پذیرایی و احترام کردند و آنها امروز ناهار اینجا هستند. من اگر بشود دوست دارم دو نوع غذای برای اینها درست کنم. ولی آقا اخلاقش این نیست» در همین زمان امام قدم زنان آمدند. داشتند اخبار را از رادیو کوچک خودشان گوش می کردند. پرسیدند: «خانم، مهمان دارید؟» خانم گفتند: «بله، مهمان داریم، من اگر بشود می خواهم دو نوع خورش درست کنم» آقا گفتند:«خوب چی داری؟» گفتند: «قیمه یا بادمجان» (اسم یک خورشتی را بردند) آن وقت آقا پرسیدند: «سالاد هم دارید؟» گفتند: «بله، سالاد هم هست» فرمودند» «همان بس است» و راه افتادند و رفتند. خانم هم با همان یک نوع غذا مهمانی را برگزار کردند و آقا با همه احترامی که برای خانم قائل بودند، اجازه تهیه دو نوع خورش در یک روز را نمی دادند. · یکی از همراهان حضرت امام نقل می کنند: شبی که قرار بود فردایش امام از بغداد به پاریس بروند، در هتل دارالسلام بغداد اقامت داشتیم. هنگام شام، دوستان ما مسئول هتل را برای شام صدا کردند. او هم با اشتیاق دوید تا ببیند این شخصیتی [امام] که عراقی ها این قدر از او مراقبت می کنند، شام چه میل می کند. از امام پرسیدند، شام چه صرف می کنید؟ فرمودند: «مختصر نان، یک ظرف ماست، کشمش هم همراهم هست، همین کافی است، دیگر چیزی نمی خواهم» مسئول هتل از شنیدن این سخنان داشت دیوانه می شد که یک شخصیت جهانی که دولت عراق را به وحشت انداخته، شام فقط نان و ماست و کشمش بخورد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 115صفحه 22