مجله کودک 287 صفحه 8

قصه های من و پدربزرگ پدر بزرگ عاشق قسمت سوم افشین علاء درحالی که دایی جان محمود ، تند و تند می خندید ، پدر بزرگ ماجرای خواستگاری را این طور ادامه داد : "خلاصه ، کلّی حرفهای خوب وشیرن ردّ و بدل شد و من هم هی قند توی دلم آب می شد و منتظر بودم عروس خانوم رو ببینم . بالاخره انتظار به سر رسید و مادر آقا محمود بلند شد که بره و به عروس خانوم بگه سینی چای رو بیاره . وقتی که برگشت ، هنوز چند لحظه ای نگذشته بود که در باز شد و عروس خانوم که چادر سفید گلدار سرش کرده بود ، با سینی چای وارد شد . . ." حرفهای پدر بزرگ که به اینجا رسید ، خنده های دایی جان محمود بلندتر شد .عمّه زهرا هم که نزدیک بود ریسه برود . من که پاک گیج شده بودم ، با تعجب پرسیدم : " خب مگه چیه ؟ این که خنده نداره !" عمّه زهرا همانطور که می خندید ، به من نگاه کرد و گفت : "صبر کن ببین دایی جان چه بلایی به سرآقاجون آورده بود ." پدر بزرگ ادامه داد : "اوّلش دلم هرّی ریخت . پایین ، بی اختیار از جام بلند شدم و به عروس خانوم سلام کردم . اما چشمت روز بد نبینه . همین که دقت کردم ، دیدیم خدا بیامرز طوبی خانم عمّه ی مادر بزرگته که چادر سفید سر کرده و برامون چای آورده در جا خشکم زد .نگاه به مادر خدا بیامرزم انداختم ، دیدم حال و روز اونم بهتر از من نیست . پیرزن هاج و واج مونده بد که چی بگه ." در اینجا دایی جان محمود اون قدر خندیدهبود که اشکاش راه افتاده بود و مجبور شده بود عینکش را بردارد و اشکهایش را پاک کند پدر بزرگ با مشت آرام زد روی شانه دابب جان و گفت : "بخند ! اون روزم همین طور ریسه رفته بودی !" من که هنوز از ماجرا سر در نیاورده بودم به عمّه زهرا پناه بردمو با لحنی که شبیه التماس بود گفتم : "عمّه جون ، یعنی چی ؟ من که نفهمیدم مگه طوبی خا نم خنده دار بود ؟" به جای عمّه زهرا ، دایی جان محمود نفسی تازه کرد و گفت : "نه عزیز دلم ، عمّه من خنده دار مصریان باستان اولین شیمیدانان جهان بودند . کلمه شیمی از واژه Chem گرفته شده است که واژه ای مصری است . مسلمانان و ایرانیان نیز از دیگر پایه گذاران دانش شیمی در جهان هستند . اما دانش شیمی به شکل جدید در حدود سال 1790 میلادی توسط فرانسوی به نام "آنتوان لاوازیه" ایجاد شد چند سال بعد ، دانشمندی به نام "جان دالتون" بیان