مجله کودک 388 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 388 صفحه 5

یک ربع به دوازده شد و امام بیدار نشده بودند. یکی از آقایانی که در بیت حضرت امام خدمت می­کرد، نقل می­کند ؛ به علی گفتم: علی! مثل اینکه آقا بیدار نشده­اند.)) گفت: (( برویم تو.)) گفتم: (( نه )) هر چه گفتم، او اصرار می­کرد برویم تو. خلاصه، در را باز کردیم و دیدیم که ایشان خوابیده­اند. علی خودش را انداخت روی آقا و آقا بیدار شدند. امام بدون اینکه کوچکترین حرفی بزنند،بچه را بغل کردند و در آغوش گرفتند و شروع کردند به بوسیدنش. عادت حضرت امام این بود که وسط دونملز، دراز می­کشیدند و ورزش می­کردند و پاهایشان را یک در میان، بالا می­بردند. علی هم می­خواست همان کار را بکند، می­خوابید و مثل امام پاهایش را بالا می­گرفت. دوستان و آشنایان، هر هفته از من می­خواستند که از امام بخواهم که برایشان استخاره کنند. من هم خدمت اماممی­رفتم و مثلاً می­گفتم: (( سه تا استخاره می­خواهم .)) اگر علی هم آنجا بود، امام می­گفتند: اول بدهید به علی استخاره کند،بعد من استخاره می­گیرم. یک بار به امام عرض کردم: (( آقا!ببخشید که این قدر مزاحمتان می­شوم.خیلی معذرت می­خواهم.)) ایشان فرمودند: من شما را دوست دارم، من شما را دوست دارم. موضوع تمبر: شخصیت تاریخی لهستان قیمت: 4 پولسکا سال انتشار: ندارد

مجلات دوست کودکانمجله کودک 388صفحه 5