
ماجرای شیری که غمگین بود
نورا حقپرست
وقتی همه خواب بودند، خورشید مثل هر روز، زودتر از همه بیدار شد. توی جنگل سبز و قشنگ، یک روز دیگر شروع شد. مار خال خالی زیر سبزهها خوابیده بود که صدای تاپ تاپ شنید. چشمهایش را باز کرد. کی بود؟ یک شیر کوچولوی تنها و غمگین!
مار خال خالی از زیر سبزهها بیرون آمد. به شیر کوچولو گفت: (( سلام! چرا غمگین هستی ؟ صبح به این زودی کجا میروی؟ ))
موضوع تمبر: جنگ جهانی دوم
قیمت: 80 واحد
سال انتشار: 1938
مجلات دوست کودکانمجله کودک 388صفحه 33