
محمدعلی دهقانی
دزد و گناهکار
قسمت اول
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود . حدود چهار صد سال پیش، در یکی از شهرها مردی به نام (( شاغول )) زندگی میکرد. شاغول، هم حاکم شهر بود و هم قاضی شهر. این مرد بسیار نادان، خود رأی و کلّه شق بود.او نه تنها چیزی از علم قضاوت نمیدانست، بلکه آدم بیسوادی هم بود و اصلاً عقل درست و حسابی هم نداشت. با یان حال، خیلی مغرور و لجباز بود وحرف هیچ کسی را جز خودش قبول نداشت. بیچاره مردم شهر، که چون قاضی دیگری نداشتند، ناچار بودندهمة دعواها، شکایتها و مشکلات خودشان را پیش شاغول ببرند. قضاوت شاغول،خیلی عجیب و غریب بود ومعمولاً باعث ناراحتی و نارضایتی مردم میشد، یا موجب تفریح و خنده و سرگرمی انها. هر چه بود، این قضاوتها نه از
موضوع تمبر:صحنهای از نمایش
قیمت: 5 کروز
سال انتشار: 1898
مجلات دوست کودکانمجله کودک 388صفحه 8