مهر امسال د مثل دوست
کوچکتر که بودم مهرماه برایم حال و هوای دیگری داشت،راستش این ماه را از همه ماههای دیگر بیشتر دوست داشتم. چرا که بعد از هفتهها انتظار، درهای مدرسه دوباره باز میشد و بچهها باز هم دور هم جمع میشدند و شادی از در و دیوار مدرسه میبارید. بوی دفتر و کتاب نو، دوستیهای تازه معلم جدید و هزار و یک بهانه دیگر باعث میشد که ماه مهر برایم عزیز باشد.
بزرگتر که شدم باز هم ماه مهر برایم عزیز بود. اما فقط به خاطر نسیم خنک و رقص برگها و رنگارنگ شدن درختها و ... آخر دیگر مدرسه ای نبود که انتظار باز شدنش را بکشم و شوق دیدنش، صبح های زود با اضطراب شیرین از خواب بیدار بشوم. دیگر بزرگ شده بودم و باید هر روز سر کار میرفتم بدون آن که فرقی بین پاییز و تابستان وجود داشته باشد پس مهرماه که میشد، حسرت سالهای دور، دلم را میفشرد تا اینکه ....
تابستان امسال، قرار شد مجله تازهای برای کودکان منتشر شود مجلهای که نه هر ماه، بلکه هر هفته در دسترس بچه ها باشد. تا آنها بتوانند ساعتهایی از وقت استراحتشان را با آن بگذارنند. برای این کار، از من و دوستانم دعوت شد تا دور هم بنشینیم و فکر کنیم که این مجله، اسمش چه باشد چه مطالبی در آن چاپ شود شکل و اندازهاش چه جوری باشد قیمتش چه قدر باشد و...
خوب اسم مجله را که «دوست» گذاشتیم. شکل و محتوایش را هم که با کمک نویسندهها و نقاشها و عکاسهای خوب، مشخص کردیم فقط مانده بود تاریخ شروع انتشار.
نشستیم و فکر کردیم و دیدیم تا آخر تابستان وقت زیادی نمانده. از طرفی ما برای راه انداختن کارها به زمان احتیاج داشتیم. پس ناچار شدیم در همین فرصت
مجلات دوست کودکانمجله کودک 02صفحه 3