مجله کودک 02 صفحه 22
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 02 صفحه 22

دیدار دوستی داشتم که یک چشمش سبز بود، یک چشمش طوسی «بیوک ملکی» شاعری هستند که برای کودکان و نوجوانان شعر میگویند. خودشان میگویند از وضعیت درسی دوران مدرسهام ننویسند، چون برای بچهها بدآموزی دارد. کودکی او پُر است از شیطنتهایی که بعضی وقتها کار به تنبیه بدنی سخت هم میکشیده فکرش را بکنید، معلم سر کلاس، مداد بین انگشتهای آدم بگذارد و با تمام زورش فشار دهد وحشتناک نیست؟ برای دیدار با یک دوست شاعر لازم نیست وقت قبلی بگیری و با فلان آدم هماهنگ کنی فقط لازم است قلم و کاغذ و دوربینت را برداری و به دفتر کارش بروی. آقای ملکی در دفتر کارش (مجله سروش نوجوان) با یک لبخند گرم و یک لیوان چای داغ، دیدار سرزده ما را قبول کردند. آقای ملکی! هر آدمی هر چقدر هم که سنش زیاد باشد، یک زمانی کودکی را تجربه کرده، میشود از آن دورانتان برایمان بگویید. آن موقعها من خیلی شیطان بودم و یک جا بند نمیشدم. گفت همه زندگی من در آن دوران به بازی گذشت. خاطره ای از اولین روزهایی که مدرسه رفتید، یادتان هست؟ از مدرسه بیشتر از هر چیز راه زیادبین خانه و مدرسهمان یادم میآید، که از کلاس

مجلات دوست کودکانمجله کودک 02صفحه 22