مجله کودک 02 صفحه 25
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 02 صفحه 25

«کتی» پاورچین پاورچین به اتاق «سامی» رفت: «سامی، سامی بیدار شو. از حیاط پشتی صدایی میآید.» «سامی» از زیر پتو غرغر میکرد و گفت:«برو بگذار بخوابم.» «کتی» او را تکان داد و گفت:«سامی، بیدار شو من میترسم.» او پتوش را کنار زد و گفت:« چی شده؟» او وقتی از خواب میپرید خیلی بداخلاق بود. «کتی» گفت:«فکر کنم صدای حیوانی را کنار اتاق بزرگ شنیدم» «سامی» گفت:«احمق نشو آنجا غذایی نیست که حیوانی برای خوردن آن برود، تازه اگر هم بود، «ماپ» پارس میکرد. ناگهان هر دوی آنها صدای جرینگ جرینگ شنیدند. «ماپ» از لانهاش بیرون پرید و شروع به پارس کرد. «سامی» رواندازش را کنار زد و بیرون دوید. او گفت:«ترا خدا کتی! اینجا چیزی نیست چرا من را بیدار کردهای؟» «کتی» گفت:«چراغها را روشن نکن تا همه را بیدار کنم» آنها به اتاق «خانم تانری» رفتند او داشت از اتاقش بیرون میآمد. «خانم تانری» گفت:« حیوانی این دوروبر ماست.» و آنها دوباره صدای جرینگ جرینگ را شنیدند. «خانم تانری» آهسته گفت:«تکان نخورید، من میروم بقیه را بیدار کنم.» او پاورچین پاورچین به اتاق خواب «بیل» و «دیو» رفت و گفت:« بچهها بیدار شوید. حیوانی نزدیک اتاق بزرگ سر و صدا به راه انداخته است شاید یک راکون باشد.» «دیو» در یک چشم به هم زدن روی صندلی چرخدارش نشست و به همراه «بیل» و «خانم تانری» به طرف اتاق بزرگ رفتند. هر کدام پشت پنجرهای ایستادند و چراغ قوههایشان را روشن کردند. «بیل» آهسته گفت:«صبر کنید تا صدا را دوباره بشنویم، بعد وقتی من گفتم:« حالا، همه در یک زمان چراغقوهها را روشن کنیم.» «دیو» زمزمهکنان گفت: «آماده» آنها منتظر شدند به سختی نفس میکشیدند. مثل گربهای که موش شکار میکند ساکت بودند. ناگهان صدای جرینگ.... جرینگ... جرینگ... شنیده شد! «بیل» گفت:«حالا» آنها چراغها را روشن کردند اما خیلی دیر بود فرار کرده بود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 02صفحه 25