مجله کودک 11 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 11 صفحه 6

قلی زورمند بود.­ولی تا به ده پایین برسند، شب شده بود. همه جا تاریک بـود. رفتند جلو طویلـه فیـل آهسته در را باز کردند، ولی توی آن تاریکی چیزی نمی­دیدند. قلی ریزه از بالای دوش قلی زورمند خودش را پایین انداخت، دوید جلو و خورد به پای فیل. داد کشید: «اینجاسـت بیایید جلو. ببینید... درست مثل یک ستون بزرگ است. فیل مثل یک ستون است.» فیل که از خواب پریده بود، با تعجب به دوروبرش نگاه کرد و با خودش فکر کرد: «من؟ ... من مثل یک ستونم؟ چه حرفها!» گلی کوتاهه دوید و توی تاریکی به خرطـوم آن خرد. او هم داد کشید: «آهای بیایید. ببینید. فیل درست مثل یک ناودان است.» فیل با تعجب به او نگاه کرد و فکر کرد: «من؟... من مثل یک ناودانم؟ پناه بر خدا!» در این موقع قلـی زورمند رفت جلو و جلوتر. یک دفعه دستهـایش خورد به پشت فیل و زد زیر خنده و گفـت: «این قلی کوتاهه و قلی ریزه انگار خیلی چشمشان کم سوست! فیل درست مثل یک تخت است. یک تختخواب دراز و بزرگ.» فیل نگاهی به خود کرد، ولی توی تاریکی خودش را نمی­دید. پس فکر کرد: «راستی راستی نکند واقعاً مثل یک تختخواب باشم؟» بعد خودش را شبیه تختخواب بزرگی دید که رویش لحـاف و تشک و بالش گذاشته باشند. گلی بلنده که تاحالا جرات نکرده بود به فیل نزدیک شود، چند قدم برداشت و گفت: «چه چیزها می­گویید، مگر می­شود که فیل شبیه ستون و ناودان و تخت و این چیزها باشد. حتماً همۀ شما اشتباه می­کنید. بگذارید من الان می­گویم فیل چه طوری است.» فیل که بالاخره یک حـرف درست و حسابی شنیده بد،گوشهایش را بلند کرد و جلو آورد تا بهتر بشنود. گلی بلنده هم که دستهایش را جلو آورده بود،یکی از گوشهای بزرگ اورا گرفت و گفت: «آ...هان پیدایش کردم. ای بابا، همۀ شما اشتباه می­کنید. فیل شبیه یک بادبزن است. یک بادبزن بزرگ بزرگ.»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 11صفحه 6