مجله کودک 11 صفحه 25
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 11 صفحه 25

من به شما کمک می­کنم تا دوستتان را پیدا کنید. اسم من «منی فیشر» است. من کلید تمام این اتاقکها را دارم» و یک دستۀ کلید بزرگ به آنها نشان داد. سپس در یکی از اتاقکها را باز کرد و همه وارد شدند. آقای همستر گفت: «بچه­ها همه جا را جستجو کنید.» آقای فیشر گفت: «لطفاً مواظب باشید گلها را له نکنید. بیشتر این گلها خیلی کمیاب هستند.» آنها همه جا را گشتند. آخر سامی گفت: «اُه، اینجا شاید برای گلها مناسب باشد اما برای ما قابل تحمل نیست. بیائید تا نمرده­ایم، برویم بیرون.» آنها به اتاقک بعدی رفتند. آنجا خشک و سرد بود. دیوارها و سقف آن از سنگ بود. کتی گفت: «اینجا بوی بهشت می­دهد. اگر می­توانستم، اینجا را برای زندگی انتخاب می­کردم». ناگهان بیل و کرین یکصدا فریاد زدند: «غار... غار...» بیل ادامه داد: «ما مجبور نیستیم در یک اتاق به دنبال غار بگردیم. همۀ این اتاق شکل غار است. دیوارهای سنگی، سقف سنگی و ...» آقای همستر گفت: «نگاه کنید روی این میزها پر از چوبهایی است که برای ساختن مبلمان علامت گذاری شده­اند.» دیو گفت:« این اتاق تمام نشانه­های رابینسون کروزو را دارد؛ «یک غار! زیبا، تزئین شده با گلها و پر از چوب!»؛ ولی آنهـا هر جستجو کردند جیمی را در آن اتاقک پیدا نکردند، بالاخره دیو گفت: «بچه­ها بیائید برویم، بقیه اتاقکها را هم باید نگاه کنیم.» در همین موقع سامی فکری به خاطرش رسید و یکی یکی گلدانها را از روی پله­هـا برداشـت و زیر آنها را نگاه کرد. بالاخره زیر یکی از آنها سوراخ بزرگی پیدا کرد. سرش را داخل سوراخ کرد و گفت: «یک چیزی اینجا هست.» او وارد آن سوراخ شد. کرین و کتی هم به دنبال او رفتند. بله، او جیمی بود. کرین صدا کرد: «جیمی بیدار شو، جیمی!» کتی فریاد زد: «دکتر استرانگ، او اینجاست! اما نمی­دانم چه بلایی سرش آمده؛ بیدار نمی­شود. بدنش داغ است و خیلی هم بی­حال است.» بچه ها به نظر شما چه اتفاقی برای جیم افتاده است؟ ادامه دارد

مجلات دوست کودکانمجله کودک 11صفحه 25