مجله کودک 11 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 11 صفحه 13

پیراهنهای چهارخانه: یک، دو، سه، چهار، پنج، شش هفت، هشت، نه، ده یازده، دوازده، سیزده، چهارده، پانزده، شانزده، هفده، هجده! چی شد؟ مگر همه نمی­گفتند که بابا فقط شانزده تا پیرهن چهارخانه دارد؟! وقتی زال زالک از کمد آمد بیرون، بابای چهارخانه گفت: «خـب... امروز توی کمد چه کار کردی...؟» زال زالک گفت: «شما هجده تا پیرهن چهارخانه دارید...» بابای چهارخانه گفت: «نه... شانزده تا دارم..البته ده­تایش دیگر خیلی کهنه شده...» زال زالک گفت: «من خودم شمردم... هجده تا...» بابای چهارخانه گفت: «پس بیا یک بار دیگر پیرهنها را با هم بشماریم... می­آیی؟» آن وقت در کمد را باز کردند و شروع کردند به شمردن: یک، دو، سه، چهار، پنج،شش، هفت، هشت، نه، ده، یازده، دوازده، سیزده، چهارده، پانزده، شانزده. دیدی شانزده تاست؟! زال زالک دو تا پیرهن دیگر را نشان بابا داد و گفت: «شما این دوتا را نشمردید. با این دو تا می­شود هجده تا.» آقای چهارخانه آن دو تا پیرهن را از زال زالک گرفت و خوب نگاهشـان کرد: یکـی نارنـجی بود و آن یکی شکلاتی. بابای چهارخانه هیچ چهارخانه­ای توی آن دوتا پیراهن نمی­دید. - پسرم این پیراهنها ساده­اند- ... خوب نگاه کن... این نارنجی است... این یکی هم شکلاتی... اصلاً هم چهارخانه ندارند. زال زالک پیراهنها را گرفت و گفت: «شما خوب نگاه کنید... این پیراهنها هم چهارخانه­انـد... این یکی نارنجی است با چهارخانه های نارنجی... این هم شکلاتی است با چهارخانه­های شکلاتی!» از آن روز به بعد بابای چهارخانه آن دو تا پیراهن را هم می­پوشید. توی مهمانی همه یواشکی به هم می­گفتند: «آقای چهارخانه پیراهن ساده پوشیده!» ولی بابای چهارخانه لباس چهارخانه پوشیده بود: نارنجی با چهارخانه های نارنجی شکلاتی با چهارخانه های شکلاتی زال زالک چه تقصیری داشت که بززگترها خطها را نمی­دیدند؟! ازی امید به آینده Fببازی امید به آینده

مجلات دوست کودکانمجله کودک 11صفحه 13