سخنرانی
اسلام، مکتب حرکت و خروش علیه شاهان و سرمایه داران
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (مبارزه اسلام علیه شاهان و سرمایه داران)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 30 م‍ه‍ر 1357

زمان (قمری) : 19 ذی القعده 1398

مکان: ‫پاریس - نوفل لوشاتو

شماره صفحه : 96

موضوع : اسلام، مکتب حرکت و خروش علیه شاهان و سرمایه داران

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (مبارزه اسلام علیه شاهان و سرمایه داران)

سخنرانی

‏زمان: 30 مهر 1357 / 19 ذی القعده 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو  ‏

‏موضوع: اسلام، مکتب حرکت و خروش علیه شاهان و سرمایه داران‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏     بعضی آقایان می گویند که اگر تو امری داشته باشی، ما در اطاعتش حاضریم. آقایان‏‎ ‎‏بدانند که من امری ندارم. امر امر من نیست؛ امری که الآن همۀ ما مبتلای به آن هستیم و‏‎ ‎‏همۀ ما باید اطاعت کنیم، امر خداست  ـ که بندگان او هستیم و نعمتهای او را از آن استفاده‏‎ ‎‏می کنیم.‏

آگاهی ملت ایران

‏     ملت ایران ملت مستضعف است؛ ملتی است که مُسْلم است؛ ملتی است که مورد‏‎ ‎‏عنایت خداست؛ و ما بندگان خدا در هر جا باشیم، باید هر قدر که می توانیم به آنها کمک‏‎ ‎‏کنیم و مسئله، مسئلۀ امر و نهی و رهبری و غیر رهبری نیست؛ اصلاً اینها ... مطرح نیست‏‎ ‎‏که یکی رهبر باشد و یکی فرمانبردار یا راهیاب. الآن همۀ اقشار ملت ما، از آن جوانها،‏‎ ‎‏بلکه آن بچه های دبستانی تا جوانهای دانشگاهی و قشرهای اهل علوم اسلامی و بازاری‏‎ ‎‏و زارع و همه، مطالب را می دانند؛ این احتیاج به اینکه کسی آنها را حالا دیگر راهنمایی‏‎ ‎‏کند، نیست.‏

دودمان پهلوی و اجانب، اساس گرفتاری ایران

‏     الآن همه کس می داند که ابتلای مسلمین، ابتلای ملت ایران، ابتلای ملت‏‎ ‎‏مسلمان، ابتلای مکتب اسلام چیست و گرفتاریهای ما ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ کی هست، و راه اینکه این‏‎ ‎‏گرفتاریها رفع بشود تا حدودی پیش همه روشن است ان شاءالله . همۀ ما می دانیم که پنجاه‏‎ ‎‏سال بیشتر این ملت ایران در تحت سیطرۀ این خاندان پهلوی بوده اند و اینها هر چه‏

‏خواسته اند با این ملت کرده اند و هر چه ظلم داشته اند کرده اند و آنها هم نوکر اجانب‏‎ ‎‏بوده اند. ابتدائاًرضا خان نوکر انگلیسها بود و او را آوردند روی کار و اخیراً هم این پسر‏‎ ‎‏خلف، نوکر امریکاست. خودش گفت: متفقین من را صلاح دانستند که سر کار باشم!‏‎ ‎‏اعترافی بود که خودش کرد و بعد مثل اینکه از کتابهای او این را، این جمله را دیدند‏‎ ‎‏خیلی مفتضح است الغا کردند؛ ولی ایشان گفتند این را.‏

‏     ابتلای ما اساسش اجانبند، و این ابتلایی نیست که تازه ما پیدا کرده باشیم؛ این خیلی‏‎ ‎‏تاریخ قدیمی دارد که از آن وقتی که اینها راه پیدا کردند به ایران، به شرق، و مطالعات‏‎ ‎‏کردند در حال شرق، از آن وقت اینها فهمیدند که یک لقمۀ چربی است شرق، و دارای‏‎ ‎‏مخازن و معادن است و باید این را به هر طوری که هست، این طعمه را به هر طوری که‏‎ ‎‏هست، باید اینها ببرند و نگذارند که مردمِ خود آن دیار استفاده از آن بکنند. و‏‎ ‎‏کارشناسانشان معادن ما را همه را می دانند در کجا چه معدنی هست. من در همدان بودم‏‎ ‎‏که نقشه ای را یکی از اهل علم آنجا ـ که بعد وارد در مسائل دیگر شده بود ـ آورد به من‏‎ ‎‏نشان داد که یک نقشۀ بزرگی بود که در آن، آنطور که او می گفت اسم تمام دهات همدان‏‎ ‎‏در آن بود. و نقطه های زیادی در آن بود که آن نقطه ها را من پرسیدم که اینها چه هست؟‏‎ ‎‏گفت که اینها این جاهایی است که یک چیزی در آن هست؛ زیرزمینش یک چیزی پیدا‏‎ ‎‏می شود، حالا نفت یا سایر چیزها، فلزات مثلاً. ایشان اینطور گفت که این کارشناسان اینها‏‎ ‎‏آمدند و نقشه برداری کردند و مواردی که یک چیزی داشته است، اینها ثبت کرده اند.‏‎ ‎‏این انحصار به آنجا نداشت، تمام بیابانهای ایران را اینها با شتر رفته اند. آن وقتی که وسیله‏‎ ‎‏شتر بوده است، با شتر رفته اند و گردیده اند و همۀ اینها را پیدا کرده اند که ما چه داریم که‏‎ ‎‏می توانند استفاده از آن بکنند و همۀ دارایی ما را آنها ثبت کرده اند.‏

اسلام و روحانیت، سنگ راه استعمار

‏     موانع را هم موفق شده اند که در این تقریباً دویست ـ سیصد سال، موانع را هم از سر‏‎ ‎‏راه خودشان بردارند که آن موانع، یکی ... اسلام است که مانع می دانند. دامن زدند در‏‎ ‎‏این سالهای متمادی که این سد را بشکنند. آنکه سد بزرگ است از برای منافع‏

‏آنها، تشخیص دادند که اسلام است که نمی گذارد اجانب استفاده های خودشان را بکنند.‏‎ ‎‏و جدیت کردند مبلغین آنها و کارشناسهای آنها ...، مبلغین آنها تبلیغ کردند بر ضد اسلام.‏‎ ‎‏اسلام را آنطوری که اسلام هست، معرفی نکردند. اسلام را گفتند مثل همۀ ادیان ... یک‏‎ ‎‏مخدری است. اصلاً دیانت را مخدر حساب کرده اند که این یک افیونی است برای‏‎ ‎‏جامعه که این اسلام یا سایر ادیان، مردم را تخدیر کند که هر چه آنها ازشان می برند،‏‎ ‎‏صدایشان درنیاید. اینطور اسلام را معرفی کرده اند؛ یعنی مبلغین همین منفعت طلبها و این‏‎ ‎‏نفتخوارها، مبلغین اینها، در این زمانهای طولانی دائماً خواندند این مطلب را‏‏[‏‏به گوش‏‎ ‎‏مردم ما‏‏]‏‏؛ جوانهای بی اطلاع ما را از اسلام ‏‏[‏‏دور کردند‏‏]‏‏؛ جوانهایی که اصلاً نمی دانند‏‎ ‎‏بسیاری شان که قرآن اصلاً چیست، محتوای قرآن چه هست، قرآن به چه دعوت می کند،‏‎ ‎‏قرآن برنامه اش در باب مسائل روز چه هست؛ هیچ اطلاعی ندارند. فقط آنهایی که وادار‏‎ ‎‏شدند به اینکه اسلام را یک جور دیگر نمایش بدهند؛ اینها به گوششان خورده، بدون‏‎ ‎‏اینکه بفهمند چه هست مطلب و اساس مطلب چه هست؛ ریشۀ مطلب چه هست. اینها‏‎ ‎‏باورشان آمده است و گول خورده اند.‏

قرآن، کتاب محرک

‏     الآن انسان می بیند که در خارج از ایران و گاهی هم در داخل بعضِ افراد پیدا می شوند‏‎ ‎‏که اینها همان انحرافاتی که آنها دستی‏‎[1]‎‏ درست کرده اند، نه اینکه یک مکتبی باشد، این‏‎ ‎‏مکاتبی که عرضه داشته اند به جوانهای ما، نه اینکه یک مکتبی باشد، مکتبی علمی یا‏‎ ‎‏یک مکتب سیاسی باشد به آن معنایی که مکتب حقیقی سیاسی، بلکه یک مکتبهای‏‎ ‎‏درست کردنی، یک مکتبهایی که درست کردند و دامن به آن زدند؛ برای اینکه مردم را‏‎ ‎‏منحرف کنند از اسلام، و دیدند که اسلام اگر به آنطوری که هست، مردم آن را بشناسند؛‏‎ ‎‏راهی برای این استفاده جوها و نفتخوارها، راهی برای آنها نیست. اسلام برای آنها هیچ‏‎ ‎‏راهی باقی نگذاشته است. اگر اینها قرآن را درست مطالعه کنند، قرآن یک کتاب مخدر‏

‏نیست؛ قرآن یک کتاب محرک است؛ یک کتابی است که این اعرابی که در آن وقت‏‎ ‎‏هیچ نمی دانستند، آنها را راه انداخت و امپراتوریهای بزرگ را که ظالم بودند، به زمین‏‎ ‎‏زدند اینها. اگر قرآن و تعلیمات اسلام یک چیزی بود که مخدر بود، عالمگیر نبود که‏‎ ‎‏امپراتوریها را به هم بزند. جنگهایی که همیشه بین اسلام یا مؤسسین اسلام یا مؤسسین‏‎ ‎‏سایر مکتبهای الهی و توحیدی بوده، جنگ ما بین پیغمبرها و تودۀ مردم با سلاطین بوده‏‎ ‎‏است. موسی ـ علیه السلام ـ عصای شبانی اش را بر می دارد و راه می افتد دنبال قصر‏‎ ‎‏فرعون. قصر فرعون را می خواهد سرنگون بکند؛ نه ‏‏[‏‏اینکه‏‎ ‎‏]‏‏فرعون موسی را واداشته به‏‎ ‎‏اینکه مردم را تخدیر کند که فرعون ظلمش را بکند. او عصایش را برداشته و بساط ظلم او‏‎ ‎‏را به هم زده است. پیغمبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ که مبعوث شدند، ایشان هم‏‎ ‎‏[‏‏همین طور‏‏]‏‏. خوب آدم باید حساب بکند، تاریخ را باید ببینید، حساب باید بکنید که آیا‏‎ ‎‏پیغمبر به نفع این سرمایه دارهای حجاز و طائف و آنجاها، مکه و آنجاها وارد عمل شده‏‎ ‎‏است و مردم را تخدیر کرده که اینها بخورند آنها را، یا نه، این مردم ضعیف مستضعف‏‎ ‎‏را، این سر و پا برهنه ها را تحریک کرده بر ضد این سرمایه دارها و جنگها کرده اند با اینها‏‎ ‎‏تا اینها را شکست دادند و بعضی شان ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ هم آدم کردند.‏

اعلان جنگ اسلام با شاهان و سرمایه داران

‏     ... این جوانهای ما، همین طوری یک مطلبی وقتی که می شنوند، بدون اینکه تفکر‏‎ ‎‏کنند، بدون اینکه ملاحظه کنند که اینها چه می گویند، مقصد اینکه اینها از مکتبِ مثلاً‏‎ ‎‏کمونیست دارند تعریف می کنند، مقصد چه هست؟!. مقصدْ اینهاست که مسلمانها و‏‎ ‎‏اسلام را یک جوری به این مسلمانها نمایش بدهند که از اسلام برگردند اینها. نمایش‏‎ ‎‏بدهند که اسلام برای این بوده است که این اشراف و اعیان را سوار مردم کند و مردم هم‏‎ ‎‏حرف نزنند. خوب، نخوانده اند قرآن را ببینند اسلام برای چه آمده. این همه آیات قتال‏‎ ‎‏که وارد شده، اسلام قتال ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ اعلان جنگ کرده است با این سرمایه دارها، با این‏‎ ‎‏بزرگها، با این شاهها، با این سلاطین؛ نه این است که با آنها همراهی کرده تا مردم را‏‎ ‎‏بخورند آنها.‏


مبارزۀ پیشوایان اسلام با شاهان

‏     علمای اسلام، پیغمبر اسلام، ائمۀ اسلام، همیشه مخالفت با این سلاطین عصرشان‏‎ ‎‏کرده اند. زمان آنها دیگر سلاطین بوده‏‏[‏‏اند‏‏]‏‏؛ اینهایی که به اسم خلفا سلطنت می کردند.‏‎ ‎‏حضرت موسی بن جعفر را پانزده سال یا ده سال در حبس نگه می دارد آیا برای اینکه‏‎ ‎‏نماز می خواند؟ ... هارون و مأمون خودشان نماز می خواندند. امام جماعت هم بودند،‏‎ ‎‏امام جمعه هم بودند، برای اینکه نماز می خواند ... گرفتند ایشان را ؟! برای اینکه یک‏‎ ‎‏سید، اولاد پیغمبری است یا امامی است؟! برای اینهاست؟ نه، برای این است که حضرت‏‎ ‎‏موسی بن جعفر مخالف با رژیم بوده است، با آن رژیم طاغوتی مخالف بوده. مخالفتش‏‎ ‎‏با رژیم، اسباب گرفتاری اش بوده، نه اینکه یک آدمی بوده است چون نماز‏‎ ‎‏می خوانده، گرفتند او را؛ چون آدم خوبی ‏‏[‏‏بوده‏‏]‏‏، چون که پسر پیغمبر بوده. آنها پیغمبر‏‎ ‎‏را فریاد می کردند در اذانشان و پیغمبر را ثنا می کردند، لکن وقتی مخالف رژیم می بینند‏‎ ‎‏این آدم هست، باید بگیرند حبسش بکنند.‏

عالمانِ همیشه در سنگر

‏     علمای ما از آن صدر اول تا حالا، در هر عصری قیام کردند و در تاریخ نشان می دهد‏‎ ‎‏که اینها ‏‏[‏‏پیوسته‏‏]‏‏ قیامهایی کردند و زمین خوردند. در زمان ائمه، اولاد ائمه قیام می کردند‏‎ ‎‏و به تحریک خود ائمه بوده؛ نه این است که ائمه اطلاع نداشتند. گاهی هم امام ـ علیه‏‎ ‎‏السلام ـ یک چیزی می فرموده اند برای حفظ او یا برای جهات دیگر؛ اما به حَسَب واقع‏‎ ‎‏اینها همانها بودند و برای خاطر ائمه، آنها قیام می کردند. زید برای آن قیام آنقدر ثنا از او‏‎ ‎‏کردند. اگر زید یک آدمی بود برخلاف کرده بود، دیگر ائمه ـ علیهم السلام ـ چرا‏‎ ‎‏تعریف از او می کردند؟ چرا تأسف می خوردند اینقدر؟ ما در عصر خودمان چند تا قیام‏‎ ‎‏علما را سراغ داریم؛ این علمایی که اینها می گویند که درباری هستند و علمایی که، عرض‏‎ ‎‏می کنم که چپیها و این منحرفین می گویند اینها جزء درباریها هستند. خوب، اینها مطالعه‏‎ ‎‏نکرده اند، سنشان هم اینقدر اقتضا نکرده، گوششان ‏‏[‏‏و چشمشان‏‏]‏‏ هم اینقدر باز نیست که‏‎ ‎‏ببینند که چند دفعه در زمان رضا شاه تا زمان محمدرضا شاه، این علمای اسلام قیام‏

‏کرده اند بر ضد پهلوی ـ که نفسها را در سینه ها حبس کرده بود ـ ‏‏[‏‏کسانی‏‏]‏‏ که بلند شد‏‏[‏‏ند‏‏]‏‎ ‎‏و قیام کرد‏‏[‏‏ند‏‏]‏‏، یک دفعه علمای اصفهان بودند، یک دفعه علمایِ عرض می کنم،‏‎ ‎‏آذربایجان بودند، یک دفعه علمای مشهد بودند، ‏‏[‏‏علمای‏‏]‏‏ قم بودند؛ که اجتماع‏‎ ‎‏می کردند و مخالفتشان را اعلام می کردند.‏

جوسازی علیه اسلام و روحانیت

‏     کی اینها درباری بودند؟ البته توی همۀ اقشار عالم چهار تا آدمی هم پیدا می شود که‏‎ ‎‏معوَج و درباری باشد؛ توی ما هم همچو چیزی هست؛ اما این نیست که این مکتب یک‏‎ ‎‏مکتبی باشد برای اینکه تخدیر بکند؛ یا آن کسانی که این مکتب دستشان هست، اینها‏‎ ‎‏جزء اعوان ظَلَمه بودند و نورالسلطان بودند؟ خیر، این حرفها نبوده. اینها تبلیغات است.‏‎ ‎‏شما را تبلیغ کرده اند؛ یعنی به دست خودِ ... این نفتخوارها این تبلیغات شده است که فلان‏‎ ‎‏آقا انگلیسی است؛ می خواهد بشکند این را. خود انگلیسی وا می دارد به اینکه ‏‏[‏‏چنین‏‏]‏‎ ‎‏بگویند. چون می داند خودش اینقدر پست است که اگر یک کسی به او منتسب‏‎ ‎‏بشود، این هم پست خواهد شد. این، نخیر این انگلیسی است، این با امریکا روابط‏‎ ‎‏دارد، این با چه در روابط است! اینطوری، هی یکی یکی، یکی یکی را اینطور معرفی‏‎ ‎‏کرده اند. جوانهای ما هم ـ آنهایی که حسن نیت دارند ـ بازی خورده اند اینها. اینها از این‏‎ ‎‏مکتبها بازی خورده اند. کلاه سرتان رفته آقا. خیال نکنید اینها یک مکتبی است؛ مکتب‏‎ ‎‏توحید، مکتب است.‏

نگاهی به زندگی پیشوایان اسلامی و رهبران کمونیستی

‏     شما به رؤسای این مکاتب یک نظری بکنید: ما وقتی نگاه می کنیم به خود پیغمبر که‏‎ ‎‏این مکتب را آورده، زندگی اش چه جوری است؛ به امیرالمؤمنین که خلیفۀ صحیح‏‎ ‎‏پیغمبر است، شما ببینید چه جور زندگی این داشته؛ سلطان بوده، سلطنتش تقریباً یک‏‎ ‎‏دامنۀ بسیار وسیع، چندین مقابل ایران، از حجاز گرفته تا برود افریقا و کذا، همه جاها را‏‎ ‎‏این سلطنت داشته است؛ آن وقت زندگی اش را ببینیم چه است، که روزش چه جوری‏

‏می گذشته، شبش چه جوری می گذشته، چه جوری زندگی می کرده، چه وضعی داشته‏‎ ‎‏است، عبادتش چه جور بوده، توجهش به مردم چه جوری بوده، با ضعفا چه جور بوده.‏‎ ‎‏غصه می خورد که مبادا من نان جو می خورم، می ترسم که یک نفری در سر حد کذا، در‏‎ ‎‏یمامه، در کجا، یک وقتی کم داشته باشد، کم خوراک داشته باشد. اینها از بس که‏‎ ‎‏می خورند، این رؤسایی که شما بازی شان را می خورید، از بس که می خورند تُخَمِه‏‎[2]‎‎ ‎‏دارند! آن رئیس، رهبر چین، وقتی که وارد ایران می شود، از روی کشته های ما رد‏‎ ‎‏می شود؛ این آدم دوست، این رهبر خلق! از روی این آدمها و کشته های ما رد می شود.‏‎ ‎‏همین چند روز که وارد ایران شد، می داند چه است قضیه. شاه نتوانست او را از خیابانها‏‎ ‎‏ببرد برای اینکه فریاد مردم  ـ که مرده باد کذا ـ نمی گذاشت که این را ببرد. او هم‏‎ ‎‏می دانست قصه چیست. با هلیکوپتر این را برداشتند بردند رساندند او را به محل خودش.‏‎ ‎‏یک همچو آدمی که ادعایش این است که ما کمونیستِ کذا هستیم و با مردم کذا هستیم و‏‎ ‎‏با توده کذا هستیم، این مردم را می بیند فوج فوج این آدم کشته، مع ذلک می آید با او‏‎ ‎‏دست می دهد و خواهرش هم دعوت می کند به ... آنجا که قبلاً بود و این حرفها.‏

‏     اینها بازی می دهند شما را آقا! آن رئیس کمونیست را آن وقتی که جنگ عمومی‏‎ ‎‏بود‏‎[3]‎‏ خوب من یادم است ـ شما شاید یادتان نباشد ـ من یادم است که متفقین وقتی‏‎ ‎‏رؤسایشان آمدند به ایران، چرچیل با همان اتومبیل خودش آمد رفت آنجا، روزولت هم‏‎ ‎‏با یک ترتیب معمولی آمد؛ ولی استالین از آنجا که بارش کردند، گاوش را هم آوردند که‏‎ ‎‏مبادا یکوقتی یک شیری بخورد که اشکالی داشته باشد! حتی گاوش را همراهش‏‎ ‎‏آوردند! در صورتی که من خودم این را دیگر دیدم؛ این مسموعاتی بود که آن وقت‏‎ ‎‏معروف شد که اینها گاوش را هم آوردند. من خودم این را دیدم که لشکر او؛ یعنی‏‎ ‎‏[‏‏نیرو‏‏]‏‏هایی که آنها فرستاده بودند، لشکرهای آنها ـ از تقریباً بین راه خراسان تا خراسان و‏‎ ‎‏آن طرفها مال شوروی بود ـ من خودم در راه خراسان دیدم که اینها برای یک سیگار‏

‏می آمدند گدایی می کردند. آن وقت «قارداش» می گفتند به آنها! برادر! برادر! چه‏‎ ‎‏برادری؟ برادری که با این مکتب می خواهد این بیچاره ها را خواب کند و از آنها بخورد.‏

‏     کمونیستی مخدر است، نه قرآن. قرآن که همه رؤسایش با آنهایی جنگ کردند که‏‎ ‎‏ظالم بودند؛ و خود‏‏[‏‏پیشوای اسلام‏‏]‏‏ وقتی که زندگی می کند، یک زندگی عادلانه که کمتر‏‎ ‎‏از مردم، نه عادلانه، دونِ مردم زندگی می کند. این مکتب مکتب است، نه آن مکتبی که‏‎ ‎‏خودش گاوش را همراهش می آورد و شیر گاوش را می خواهد بخورد و مردم را‏‎ ‎‏می خواهد ببلعد و ظلمش از همه ‏‏[‏‏بیشتر است‏‏]‏‏. چرتکه می اندازد! آقای لنین ... گفته اند‏‎ ‎‏که چرتکه می انداخته است که ... یکی یکی افراد، هر که به اندازۀ خرجش در می آورد‏‎ ‎‏حق زندگی دارد؛ هر که کسر دارد این را بکشید! بیندازیدش توی دریا! این تز اوست؛ این‏‎ ‎‏آدم دوست و این خلق پرور، این است! این چه کار دارد به آن مکتبی که به ضعفا بیشتر از‏‎ ‎‏اغنیا، به بیچاره ها ـ آنهایی که نمی توانند کار انجام بدهند ـ بیشتر از ‏‏[‏‏توانمندان‏‏]‏‏ نظر دارد،‏‎ ‎‏بیشتر از بزرگان نظر دارد. اداره می خواهد بکند اینها را، از خرج ‏‏[‏‏بیت المال‏‏]‏‏ به آنها بدهد‏‎ ‎‏و اداره شان بکند.‏

کمونیستهای ساواکی

‏     آقا، بازی تان می دهند؛‏‎[4]‎‏ خدا می داند بازی تان می دهند. بازی شان دادند اینها‏‎ ‎‏بچه های ما را که در خارج آمدند. آنهایی که در ایران هستند کمونیست نیستند؛ آنها هم‏‎ ‎‏شما را بازی می دهند. آنهایی که در ایران هستند سازمان امنیتی‏‏[‏‏هستند‏‏]‏‏، خیلی هایشان‏‎ ‎‏هم اینجا همین طوری اند، اینها سازمان امنیتی اند. و لهذا در بهشت زهرا رفتند شعار‏‎ ‎‏کمونیست دادند، مردم مچ آنها را گرفتند و بیرونشان کردند که شما از سازمان‏‎[5]‎‏ آمدید‏‎ ‎‏اینجا. توی دانشگاه می خواهند بفرستند یک دسته از همین سازمانیها ‏‏[‏‏را که‏‏]‏‏ شعار‏‎ ‎‏کمونیستی بدهند. اینها کمونیست نیستند؛ اینها ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ سازمان امنیت درست کرده؛ برای‏‎ ‎‏اینکه مردم را بترساند و بگوید اگر آریامهر برود، دیگر دنیا به هم می خورد، کمونیست‏

‏می شود. نخیر، ایشان بروند، ایران خیلی هم خوب می شود؛ یعنی مزاحمش رفته است و‏‎ ‎‏خودش می تواند کار خودش را انجام بدهد.‏

غارت نفت و زدن پایگاه

‏     حرف ملت ایران این نیست که حالا ما یک رهبر داریم و یک راهنما؛ همه رهبرند؛‏‎ ‎‏همه، همه می دانند ‏‏[‏‏این‏‏]‏‏ مطلب را. حرف مردم ایران این است که ما یک همچو رژیمی‏‎ ‎‏که از اولش به ما آنقدر ظلم کرده و همه چیز ما را به یغما داده و نفت ما را به مجان ـ کاش‏‎ ‎‏مجان بود ـ نفت ما را می دهد پایگاه برای ‏‏[‏‏امریکا‏‏]‏‏ درست می کند؛ یعنی عوض اینکه به‏‎ ‎‏ما یک چیزی بدهند، اسلحه می دهند که پایگاه درست کنند در ایران. هم نفت را‏‎ ‎‏می خورند، هم پایگاه درست می کنند برای خودشان! این مردم ایران صدایشان از بچه تا‏‎ ‎‏بزرگ بلند است که آقا، مرگ بر این جور حکومتی که پدر ما را درآورد. اینها فریاد دارند‏‎ ‎‏می زنند که ما آقا آزادی می خواهیم. پنجاه سال هیچ چیز ما آزاد نبود: نه مطبوعاتمان‏‎ ‎‏آزاد بود، نه خطبای ما آزاد بودند، نه علمای ما آزاد بودند، نه دانشگاه ما دانشگاه بود،‏‎ ‎‏هیچ چیز نبود. ما آزادی می خواهیم؛ استقلال ما می خواهیم. ما همه چیزمان نباید بند‏‎ ‎‏دیگران و انگل باشد. ما باید مستقل، خودمان اداره کنیم مملکت خودمان را. اینها‏‎ ‎‏دادشان برای این است که آزادی به دست بیاورند.‏

فکاهیات کارتر!

‏     آقای کارتر ـ دیروز در روزنامه من خواندم، پیشتر هم بود این ـ آقای کارتر می گویند‏‎ ‎‏که یک «دموکراسی تند» شاه داده است به مردم! دموکراسی تند داده است که مردم‏‎ ‎‏اینقدر داد می زنند؛ یعنی یک آزادی تندی داده که مردم نمی توانند تحمل این آزادی را‏‎ ‎‏بکنند! اینکه می گوید ... در روزنامۀ دیروز، یا اطلاعات، یا کیهان بود همین منشأ است از‏‎ ‎‏برای اینکه مردم دارند با او مخالفت می کنند. مخالفت چپ و راست با او برای همین‏‎ ‎‏معناست که او یک آزادی تندی به مردم داده! این همه مردم می گویند: آزادی به ما بده؛‏‎ ‎‏منطقشان این است که بابا آزادی به ما نده! اینقدر آزادی که بده! این آزادی که آقا داده ما‏

‏همه می گوییم که نده! آزادی این است که همۀ آقایان الآن می دانید که علمای‏‎ ‎‏ما،سیاسیون ما، بازاری ما، الآن یک دسته دختر، پسر، زن، مرد، همه در حبسهای اینها‏‎ ‎‏دارند به سر می برند. چه گفتند که اینطور شده؟ یک کلمه گفته اند که آقا مثلاً بالای‏‎ ‎‏چشمش ابرو ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏. آزادی ما عبارت از این ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏! آن آزادی که آقای کارتر‏‎ ‎‏می فرمایند که آزادی تندی داده و مملکت را مترقی ‏‏[‏‏کرده‏‏]‏‏؛ ترقی اجتماعی، یک‏‎ ‎‏اجتماع مترقی شاه درست کرده و منشأ مخالفت مردم با او این است که مردم می گویند ما‏‎ ‎‏ترقی نمی خواهیم! ما می خواهیم الاغ سوار بشویم! ... آقای کارتر، عقیده اش این است‏‎ ‎‏[‏‏البته‏‏]‏‏ عقیده اش نیست، حیله این است. او خیال می کند این حیله ها را دیگر مردم‏‎ ‎‏می پذیرند. آقای کارتر باید بداند که دیگر این حیله ها، بازیها را دیگر کسی نمی پسندد از‏‎ ‎‏او؛ دیگر مردم فهمیده اند قضیه را.‏

همراهی و همدردی با مبارزان ایران

‏     در هر صورت این را من به همه آقایانی که ملاقات کردم عرض کردم که ماها همه‏‎ ‎‏مکلف هستیم؛ یعنی منِ طلبه که اینجا نشسته ام، آن آقا که آنجا نشسته است، شماها در‏‎ ‎‏هرجا هستید و در هر صورتی که هستید، تکلیف الآن دارید؛ یعنی تکلیف دارید که با این‏‎ ‎‏قیامی که ملت ایران الآن کرده است، با این اشتراک داشته باشید. شما در اروپا هستید‏‎ ‎‏نمی توانید که دیگر ‏‏[‏‏اینجا‏‏]‏‏ میدانی نیست که در جنگ بروید، ‏‏[‏‏ایران‏‏]‏‏ میدان است و‏‎ ‎‏[‏‏مردم‏‏]‏‏ مبارزه می روند و کتک می خورند و ـ عرض می کنم که ـ کشته می دهند و خون‏‎ ‎‏می دهند؛ اینجا این جور نیست؛ شما می توانید با تبلیغاتتان، شما هر یکی تان با ده‏‎ ‎‏نفر، بیست نفر از همین اروپاییها آشنایی دارید، رفاقت دارید، به آنها بگویید مطلب را.‏‎ ‎‏اینها تبلیغ کرده اند بر ضد ایران، بر ضد اسلام. شما مطلب را بگویید که آقا دعوای ما بر‏‎ ‎‏سر این حرفها نیست که به ما آزادی داده اند ‏‏[‏‏و ما آن را‏‏]‏‏ نمی خواهیم؛ که همه حرف‏‎ ‎‏مردم ایران این است که ما آزادی می خواهیم و نداریم. به ما خیانت کرده اند. اموال ما را‏‎ ‎‏دارند می دهند به امریکا؛ نفت ما را دارند می دهند به امریکا. چنان هم نفت را می دهند‏

‏که بعد از سی سال دیگر، به گفتۀ شاه ما نفت نداریم؛ نداریم آقا! کی این «نداری» را برای‏‎ ‎‏ما آورده؟ ایشان. ما نفتمان از بین می رود؛ کی از بین برده؟!. برای اینکه بی اندازه دارد‏‎ ‎‏می فرستد؛ از اندازه احتیاجات مملکت زیادتر دارد می فرستد، نه هیچ چیز به دست‏‎ ‎‏مملکت می آید، ‏‏[‏‏نه نفتی باقی می ماند‏‏]‏‏؛ مردم این خیانتها را ‏‏[‏‏می بینند و‏‏]‏‏ می گویند: ما‏‎ ‎‏نمی خواهیم این خائنها را. می گویند: اینها خیانتکارند، این خائنها را نمی خواهیم. داد‏‎ ‎‏مردم این است.‏

‏     شما مردم که اینجا هستید، منِ طلبه ای که اینجا نشسته ام، شما آقایی که آنجا‏‎ ‎‏نشسته ای، آن دانشگاهی و دانشکده ای، آن دبیرستانی، آن همه زن و مرد، این کار از شما‏‎ ‎‏بر می آید که هر کدام در هرجا که هستید، با آن عده ای که تماس دارید، مسائل ایران را‏‎ ‎‏طرح کنید. اگر چند هزار جمعیت اینجا که ایرانی هستند هر کدام به بیست نفر، به ده نفر که‏‎ ‎‏بتواند؛ به مردم بگویند مطلبشان را، یک موجی در اینجا پیدا می شود که خدمت است.‏‎ ‎‏لازم نیست که ما راه بیفتیم برویم ایران. از من هی می پرسند بعضیها که ما برویم آنجا؟‏‎ ‎‏نخیر، این کاری ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ شما می توانید اینجا بکنید، این هم خودش یک نقشی است که شما‏‎ ‎‏در این مملکت که هستید، در فرانسه هستید، در آلمان هستید، در هر جا، امریکا، هر جا،‏‎ ‎‏هر کدامتان در آن مدرسه ای که می روید، در آن مؤسسه ای که می روید، وقتی ده نفر را‏‎ ‎‏می بینید بایستید حرفتان را بزنید به ایشان؛ بایستید، زبان آنها را که می دانید، صحبت که‏‎ ‎‏می توانید بکنید، بایستید صحبت کنید با ایشان؛ بگویید که ایران الآن وضعش چه جور‏‎ ‎‏است؛ گرفتاری مردم چیست؛ گرفتاری مردم زیر سر آقای کارتر و امثال اینهاست؛ زیر‏‎ ‎‏سر شوروی ‏‏[‏‏و امثال اینهاست‏‏]‏‏؛ او گاز ما را دارد می برد، و او نفت را می برد؛ غارت‏‎ ‎‏دارند می کنند. اینها را به مردم بگویید. اگر چنانچه تبلیغات تأثیر دارد، شما بعد از این‏‎ ‎‏مدت، شاید یک مدت کوتاهی بتوانید که مطلبتان را به این توده های مردم که تبلیغات‏‎ ‎‏آنها ممکن است آنها را مُعْوَج و منحرف کرده باشد، به این توده های مردم مطلبتان را‏‎ ‎‏حالی کنید. یک جمعیت زیادی می توانند‏‏[‏‏مطلبتان را بشنوند و پشتیبان شما شوند‏‏]‏‏؛ اینها‏‎ ‎‏یک جمعیت زیادی ‏‏[‏‏هستند‏‏]‏‏که ‏‏[‏‏وقتی‏‏]‏‏ پشتیبان شما شدند، ‏‏[‏‏کمکتان می کنند‏‏]‏‏؛ آنها هم‏

‏انسانند.‏

‏     وقتی که یک ملت مظلوم ‏‏[‏‏را عمال شاه غارت کرد‏‏]‏‏، ایشان که زراعت ما را به هم زد،‏‎ ‎‏نفتمان هم که دارد می رود، ما بعد از چند سال دیگر ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ نه زراعت داریم، نه نفت‏‎ ‎‏داریم، این ملت چطور زندگی بکند؟ فریاد ملت ما این است که این خائن باید برود و‏‎ ‎‏مرگ بر این سلطنت! و ان شاءالله می رود. وقتی ملت یک چیزی را خواست، ان شاءالله ‏‎ ‎‏انجام می گیرد. شما می توانید تبلیغ بکنید، و یک ارزشی دارد این کار شما و مسئولید پیش‏‎ ‎‏خدا. خیال نکنید که ما حالا اینجا هستیم و الحمدلله راحت! نخیر، شما مسئولید پیش خدا.‏‎ ‎‏هر کدامتان مسئولید که در هر جا که هستید، با آن کسانی که ملاقات می کنید حرفهایتان را‏‎ ‎‏بزنید، حالا او از شما می پذیرد یا نپذیرد کاری نداشته باشید. شما این تبلیغتان را بکنید و‏‎ ‎‏تبلیغات تأثیر دارد؛ کم کم یک موجی در اروپا پیدا می شود ‏‏[‏‏برای‏‎ ‎‏]‏‏کمک ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ایرانی ها،‏‎ ‎‏و رؤسایشان ممکن است یکوقتی مجبور بشوند که آنها هم دست بردارند از ما.‏

خودسازی و آمادگی برای آینده

‏     ان شاءالله خداوند شما، همه را توفیق بدهد، مؤید باشید. و همه تان برای ایران، برای‏‎ ‎‏اسلام، یک افراد شایسته بشوید جدیت کنید که خدمتگزار بشوید به این جمعیتی که در‏‎ ‎‏راه شما، در راه مصالح کشور شما، دارند الآن خون می دهند، توی حبسها هستند از همۀ‏‎ ‎‏طبقات؛ شما کمک کنید به آنها و دعا هم به آنها بکنید. و خودتان را هم ارزشدار بکنید‏‎ ‎‏که مثل این هیأت حاکمه و اینها، فردا نیایید آنجا، شما هم همین جور، وقتی پستی دستتان‏‎ ‎‏بیاید همان طور بشوید. غالباً ماها وقتی که چیزی دستمان نیست؛ بله، خوب و چیز است!‏‎ ‎‏وقتی دستمان آمد دیگر اینطورها نیست! نه، جدیت باید بکنید؛ خودتان مهذب کنید و‏‎ ‎‏تمسک به اسلام بکنید و اعمالتان را تطبیق بکنید با احکام اسلام؛ افراد شایسته ای بشوید‏‎ ‎‏که بعدها ان شاءالله امید است زود باشد آن وقت که مقدرات مملکت دست خود اهل‏‎ ‎‏مملکت بیفتد و شماها هم وارد بشوید در مملکتتان و اداره کنید مملکت خودتان را؛ و‏‎ ‎‏من از اینکه منزل ما محقر است و آقایان ‏‏[‏‏زیادند‏‏]‏‏ و جا نمی شود، معذرت می خواهم‏‎ ‎‏ولی خوب، همین است باید بسازید دیگر.‏

‎ ‎

  • ـ ساختگی، نه اصیل.
  • ـ ناراحتی معده، ناشی از پرخوری.
  • ـ جنگ جهانی دوم در سال 1320 ه . ش.
  • ـ خطاب به گروههای مارکسیستی.
  • ـ ساواک.