امام خمینی در شهریور ماه سال ۶۵ به نامه یکی از اسرای دربند رژیم بعثی پاسخ داد.
یکى جنبۀ معنوى و روحانى امام بود که وقتى به محلى وارد مىشدند، کسى که شاگرد ایشان هم نبود و ارتباطى نداشت، مجذوب جاذبۀ ایشان مىشد.
در موارد زیادى اتفاق مى افتاد که امام به مناسبت و حتى بى مناسبت و ابتدا به ساکن، از افرادى سراغ مى گرفتند.
امام از همان دوران که ما بچه بودیم خیلی به دنبال اینکه ما را نصیحت کنند، نبودند
در یکى از ملاقاتهایی که قبل از انقلاب پس از آزادى از زندان با امام داشتم ایشان فرمودند: تو جوانى...
امام از اول عمرشان، چه وقتی که در قم بودند و چه موقعی که به نجف تبعید شدند...
پس از پیروزى انقلاب با پانزده نفر از طلاب خدمت امام مشرف شدیم
امام خمینى این رباعى را در سالهاى سیاه اختناق رضاخانى سرودند
امام طبق برنامهٔ همه روزه در مجلس درس حاضر گردید و با یک دنیا آرامش و اطمینان به تدریس پرداخت.
در مرز عراق که اتومبیل امام عازم کویت بود، امام چند کلمه اى سخن گفتند.
در سال 1323 امام به درخواست مسؤول کتابخانه وزیرى یزد نامه اى نوشتند که در جلد اول صحیفه نور موجود است.
سال 50 _ 51 امام اعلامیهای در مورد جنبشهای 2500 ساله که قرار بود در ایران انجام شود نوشتند.
مرحوم حاجآقا مصطفى تعریف مىکردند که: «ما (ایشان و پدرشان حضرتامام) توى بحثهایى که مىکردیم گاهى که بحث جدى مىشد
وقتى ما به جلسههاى درس حضرت امام(س) مىرفتیم، خصوصیات اخلاقى ایشان هم بر ما تأثیر بسیارى مىگذاشت.
بعد از آزادی امام از زندان، روزی که در منزل آقای روغنی بودند، خواستم خدمت ایشان برسم
یکی از دوستان مقدار زیادی پول را به عنوان وجوه شرعی به من داد تا به امام بدهم.
امام می کوشیدند هر امری که به صلاح جامعه است انجام بگیرد.
عرض کردم: «آقا شما در فقه مجتهد هستید و من در طب.
حتی بیماری مانع نیشدکه ایشان ریش خود را شانه نزنند.
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.