سخنرانی
زمان: 23 اردیبهشت 1358 / 16 جمادی الثانی 1399
مکان: قم
موضوع: عوامل پیروزی انقلاب اسلامی ـ مشکلات و انتظارات ـ تحول در ادارات و دادگستریها ـ مسئلۀ مصادرۀ اموال
حضار: قاضیان اصفهان
بسم الله الرحمن الرحیم
تحول روحی ملت منشأ پیروزی انقلاب
من متشکرم از آقایان که تشریف آورده اند، و از نزدیک با ما مواجه شده اند. یکی از برکات این نهضت همین معناست که ماها از هم دور بودیم، و حالا الحمدلله با هم مواجه و نزدیک هستیم و می توانیم مطالب خودمان را از نزدیک در میان بگذاریم. از آقای جنتی هم متشکرم که با همراهی شما تشریف آورده اند. البته ایشان از اشخاص بزرگ اینجا هستند و لیاقت برای همۀ مسائل را دارند. امیدوارم که با همراهی ایشان، همۀ آقایان در خدمتی که محول به آنهاست به طور شایسته عمل کنند.
می دانید که تا اینجا که نهضت آمده است، در اثر وحدت کلمۀ همۀ اقشار، و مهمتر، توجه به اسلام است. یعنی یک تحول روحی در جامعه پیدا شد، که من غیر از اینکه بگویم یک معجزه بود و یک ارادۀ الهی، نمی توانم اسمی رویش بگذارم. یک مردمی که از یک پاسبان اگر در بازارهای بزرگ ـ مثل بازار اصفهان ـ یک پاسبان می آمد، می گفت «چهارم آبان» باید همه بیرق بزنید، جشن بگیرید، نه اینکه مخالفت نمی کردند، در ذهنشان هم نمی آمد که می شود مخالفت کرد! اصلاً تو ذهن اقشار نمی آمد که با پاسبان می شود ... مخالفت کرد. در ظرف مدت کوتاهی همین مردم ـ یک
نسل دیگر نه ـ همینهایی که سابقاً پاسبان پیششان آنطور بود، ریختند توی خیابان و گفتند که ما این سلسله را نمی خواهیم. با شخصی که شخص اول مملکتْ خودش را حساب می کرد، مخالفت کردند. این یک تحول بود که نمی شود روی مسائل عادی حسابش را کرد؛ که یک تربیت طولانی شد و یک قشرهای دیگر آمدند روی کار و این کار را کردند. این یک تحول الهی بود؛ یعنی با ارادۀ خدا این مطلب واقع شد. یک تحول دیگری هم که پیدا شد، این انسانیت [بود] که پیدا شد در بین جوامع؛ که بیشترش شکوفایی ...، در حال انقلاب بود. حس معاونت در مردم پیدا شد؛ که در این تظاهرات که واقع می شد ـ که شماها خودتان بهتر می دانید ـ از هر جا که عبور می کردند، مردم با اینها کمک می کردند. آب می دادند، ساندویچ می دادند، چه می کردند. یکی از دوستان من گفت، که من در تهران دیدم در این تظاهرات، یک پیرزنی یک کاسه ای دستش گرفته و توی آن پول است. به ذهنم آمد که این مثلاً فقیری است که پول می خواهد؛ وقتی تحقیق کردم، با او صحبت کردم، گفت که امروز روزی است که تعطیل است و نمی شود مردمی که از اینجا عبور می کنند ممکن است که بخواهند تلفن کنند، پول خرد نداشته باشند؛ من این را نگه داشته ام اینجا که کسانی که می خواهند تلفن کنند ـ تلفن هم همان جا بود ـ از این پول بردارند تلفن کنند. این البته یک چیز کوچکی است؛ اما مطلب خیلی بزرگ است. یک همچو تحول روحی در بین مردم پیدا شد، و تحول به جایی رسید که شهادت را بر خودشان یک فوزی می دانستند؛ بسیاری از اشخاص، از جوانها، بعضی از جوانها. در نجف من بودم که آمد جوانی پیش من گفت ـ خیلی با جدیت ـ که شما دعا بکنید که من شهید بشوم. حالا هم گاهی وقت ها همین مطلب هست. کاغذی که دیروز به من رسیده بود باز اینکه شما دعا کنید که بچه های من شهید بشوند. این هم یک تحول روحی، که اینها نظیر همان کسانی که در صدر اسلام بودند و برای شهادت استقبال می کردند و پیشقدم می شدند، در ملت ما هم این مطلب پیدا شد. اینها یک تحولات روحی بود که در مردم پیدا شد، که نمی شود اسمی روی آن گذاشت، الاّ اینکه یک دست غیبی در کار بود. و همینها موجب این شد که در مقابل تانک و توپ ـ همۀ این
چیزها ـ با مشت خالی ایستادند و کشته دادند و جلو رفتند؛ یک پیشبردی که روی موازین طبیعی ممتنع به نظر می آمد.
ولهذا خارجیها ـ حتی «سیا»ی امریکا ـ اعلام کردند به اینکه این مطلب روی قواعد درست نبود و روی حسابهای ما درست از کار درنمی آمد؛ و صحیح می گفتند! روی حساب مادیگری، نمی شد صحیح باشد که ملتی که هیچ نداشت و دستْ تهی بود، در مقابل این قدرتهای بزرگ، که پشت سرش قدرت امریکا و قدرت روسیه و قدرت انگلستان همیشه بود و پشتیبانی می کردند [بایستد]. مع ذلک همین ملتی که هیچ نداشت جلو رفت و با قدرت ایمان، این سد را شکست. این رمز باید محفوظ بماند. اگر چنانچه بخواهید که نهضت شما به آخر برسد، و آنطوری که خواست خدای تبارک و تعالی است، اسلام تحقق پیدا بکند، این نهضت را باید حفظ کرد؛ با همین شور و شعفی که هست.
شور مذهبی در رفراندم جمهوری اسلامی
همان طوری که ملاحظه کردید در رفراندم چطور مردم با شور و شعف و با اشتیاق رفتند رأی دادند. یکی از آنها را که نقل کردند برای من ـ زیاد از این چیزها نقل کردند؛ اما یکی اش که نقل کردند این است، که نمی دانم در روزنامه هم بود یا نه؛ حالا یادم نیست ـ که یک مردی داشت گریه می کرد و می گفت که من یک گناهی کردم که گمان ندارم توبۀ من قبول بشود؛ گمان ندارم خدا مرا بیامرزد؛ و آن اینکه من اشتباهی باید رأی مثبت بیندازم، رأی منفی را انداختم! یا بعضی از اشخاص با چرخ، و مریضی که نقل کردند، در محلی مریض را با آن حال مریضی گفته مرا ببرید، رأیش را داده و در همان مجلس فوت شده است. یک همچو[شور و شوقی] در دنیا سابقه ندارد. هیچ سابقه ندارد در دنیا ـ هر جا شما بگردید ـ مردم به این شور و شعف برای رأی دادن بروند. اینقدر تبلیغات می کنند این رؤسای جمهور، وقتی که می خواهند ... [انتخاب] بشوند؛ اینقدر خرج می کنند، اینقدر تبلیغات می کنند، از یک ماه دو ماه قبل پولهای گزاف خرج
می کنند و تبلیغات زیاد ـ راست و دروغ ـ تا اینکه یک عده مردم را جمع کنند و رأی بدهند. اینجا این مسائل نبود. مسئله، اسلام بود، و مردم روی عقاید اسلامی خودشان با آن شور و شعف رفتند و رأی دادند. از سی و پنج میلیون جمعیت، بیست میلیون بیشتر رأی موافق دادند. این هم سابقه در دنیا ندارد، که آنقدری که می شد رأی بدهند رأی داده اند. و از آن طرف، بچه های اینقدری که به حسب قانون که درست کرده بودند که رأی نباید بدهند، اینها ناراحت بودند! پیش من بعضی از آنها آمدند و ناراحتی می کردند؛ و یک عده ای اجتماع کردند در آن حیاط، از همین بچه ها، و اظهار ناراحتی از اینکه چرا به ما اجازۀ رأی ندادند. اینها یک مسائلی است که نظیر ندارد در دنیا. و این برای همین است که مسئله اسلامی است؛ و نظیر ندارد در دنیا.
حزبیها ـ ملیگراها و انقلاب اسلامی
قضیه قضیۀ «ملی» بودن نیست؛ قضیه قضیۀ ـ عرض می کنم که ـ «حزبی» بودن نیست. از این ملیها و از این حزبها بودند که همه شکست خوردند. تا اینجا که ما آمدیم، با روحیۀ پاک و ضمیر صاف، مردم، با توجه به اسلام، با توجه به دیانت تا اینجا آمدند، و پیش بردند. اگر این روحیه از مردم ـ خدای نخواسته ـ گرفته بشود، ما رو به شکست خواهیم رفت. ما با این رمز پیش آمدیم؛ اگر این رمز از دست ما گرفته بشود و اختلافات حاصل بشود؛ [...] که الآن یک قشرهای مختلفی... [پیوسته] خودنمایی می کنند؛ و این جزء اشتباهاتی است که می کنند؛ اگر چنانچه مثلاً مردمِ ملی باشند و حزبی باشند. اشتباه می کنند که یک جبهه هایی، یک حزبهای مختلفی درست می کنند. این حزبهای مختلف هیچ وقت از آنها کار نمی آید. جز اینکه یک تشتتی ایجاد بکنند و یک اختلافی ایجاد بکنند و موجب تشتت و اختلاف بشوند، کاری از اینها نمی آید. و اگر ـ خدای نخواسته ـ نظر سوء دارند، حساب شده آمده اند برای اینکه ایجاد اختلاف بکنند؛ باید ما بیدار باشیم و توجه داشته باشیم به اینکه نگذاریم اینها کارشان به ثمر برسد؛ و این امر مهمی
است الآن. یعنی ما الآن در یک وضع حساسی هستیم که از آن وقت که داشتیم حمله می کردیم برای شکستن این سد، حالا بدتر است؛ حساستر است. آن وقت همه یک وجهه داشتند و داشتند می رفتند؛ آن وقتی که انسان به یک نقطه ای رسید، به اینکه عقیده اش این شد که پیروز شدند،... [بتدریج] هم سستی پیدا می شود، و هم توجه به احتیاجات.
فرایند انقلاب و انتظارات پایان ناپذیر
الآن می بینید که همین اشخاصی که پنجاه سال یا بیشتر بوده است که اینها همه فقیر بودند در اطراف ایران؛ ایلهای مختلف، عشایر مختلف، در خود تهران، در شهرها، همه جا، خوب، فقر در بین مردم زیاد بوده است. فقر یک چیزی نبوده است که به واسطۀ انقلاب آمده باشد؛ سابقاً این فقر بین مردم بوده است. فقر یک چیزی نیست که از انقلاب آمده باشد؛ سابقاً این فقر بوده. البته یک مقدارش از این انقلاب هست؛ اما اینهایی که اظهار می کنند که ما هیچ نداریم ـ خوب ـ هیچ نداشتند قبلاً. الآن یک دسته ای توی اینها افتاده اند که خوب، چه شد؟ این هم جمهوری اسلامی! جمهوری اسلامی چه شد؟ حسابِ شده هایش را هیچ نمی کنند. آنهایی که تا حالا چه؟ آنچه شده است را حساب نمی کنند. حساب نمی کنند که اگر در زمان سابق بود، شما امکان نداشت که بیایید و اینجا بنشینید و با من صحبت بکنید. آقا امکان نداشت که بیایند در اصفهان با شما تماس بگیرند؛ امکان نداشت که شما بتوانید یک کلمه حرف بزنید، یک احقاق حقی بکنید. فوراً شما را می گرفتند و می بردند به زندانها، و با آن حبسها و با آن بساط. خوب، این حبسها شکسته شد. چی می خواهد بشود؟ این حبسها همه خراب شد و از بین رفت؛ و حالا جز آن اشخاصی که خائن هستند و به شما خیانت کردند کسی دیگر تو حبس نیست. این «چه شد» یعنی چه؟ خوب، همین شده است که حالا ما آزادانه نشسته ایم با هم صحبت می کنیم. شما آزادانه در هر جا دلتان می خواهد صحبت می کنید و حرفهایتان را
می زنید؛ روزنامه ها هم ولو مزخرفات هم می نویسند، لکن آزادانه دارند می نویسند، و درِ حبسها بکلی بسته شد؛ الاّ برای این خائنهایی که مردم را تا حالا چاپیده اند. این «شده» را هیچ حساب نمی کنند. خوب، یک کار دیگری که شده این نفت ما را می بردند، عوضش چه می دادند؟ عوضش یک قدری اسلحه ، به اسم اینکه ما اسلحه می دهیم! عوض واقعش این بود که اسلحه برای خود آنها بود؛ برای اینکه ما نمی توانستیم این اسلحه را به کار ببریم. اسلحه برای خود آنها [بود] که بیایند اگر یکوقتی شوروی بخواهد حمله کند به این طرف، اینها مقابله داشته باشند. نفت ما را می گرفتند، پولش را برای خودشان... اسلحه می دادند برای خودشان در ایران. درِ این بسته شد، و الآن نفت به اختیار خود دولت است. هرکس که پول بدهد، به او نفت می دهند؛ نخواهد، به او نفت نمی دهند. این چه شد. این هم یک چیزی که شده. آنی که شده است را باید حساب کرد؛ و «باید بشود» را مهلت داد. فقر از سابق بوده است. آن وقت صحبتش را نمی کردند؛ حالا که یک تحول حاصل شده است و بساط به اینجا رسید، فریادشان درآمده که حالا چه شده! چرا فقر ما تمام نمی شود؟ آخر فقر پنجاه ساله را می شود با دو روز، با یک ماه، با دو ماه از بین برد؟ خوب، باید مهلت بدهند کارخانه ها راه بیفتد، که مهلت نمی دهند. مهلت بدهند که زراعت و کشاورزی راه بیفتد؛ این هم توی کشاورزها می روند و نمی گذارند انجام بگیرد.
توطئه جهانخواران به دست گروهکها
در هر صورت، الآن یک قشرهایی هستند که نمی خواهند که این نهضت به آخر برسد. یک دسته شان ـ که بیشتر و عمده است ـ همین تتمۀ رژیم و اینهاست، که با صورتهای مختلف می خواهند نگذارند، و می خواهند همان مسائل سابق را برگردانند؛ و نمی توانند ان شاءالله . اما این را می خواهند که این کار بشود. این شلوغیها و اینها را می خواهند بکنند که آرامش در مملکت نباشد، و کم کم وقتی آرامش نشد، راهی باز بشود، برای اینکه یک کودتای مشروعی ـ به قول خودشان ـ درست بشود، خدای
نخواسته به حال اول برگردد؛ و این ان شاءالله نمی شود. لکن ما باید بیدار باشیم؛ باید توجه داشته باشیم اینهایی که می آیند توی کارخانه ها تبلیغ می کنند که کم کاری و بیکاری و ترک کار، اینها دلشان برای کارگر نسوخته؛ اینها دلشان برای امریکا سوخته یا برای شوروی؛ برای آنها دلشان سوخته؛ یعنی برای خودشان که منافعشان تابع منافع آنهاست. اینها اجیرند از غیر؛ به واسطۀ اینکه مزدور آنها هستند. اینها می آیند، نمی گذارند که کارها انجام بگیرد. اینها را راه ندهند در کارخانه هایشان. شما بروید سراغشان و بگویید که اینها را ...، توی کارخانه هاراه ندهید. اینها می خواهند شما را دوباره برگردانند به همان حال اول.
شما کار بکنید و کارهایتان را درست انجام بدهید، دولت هم مشغول رسیدگی است. برای کارگرها، برای همه، منزل درست می کنند، رفاه درست می کنند؛ لکن مهلت می خواهد؛ نمی شود یکدفعه همۀ این کارها بشود. این باید مهلت داده بشود کارخانه ها راه بیفتد، کشاورزی راه بیفتد. اینها خراب کرده اند همه را و رفتند، و حالا باید درست بشود. و من امیدوارم که با همت همۀ آقایان، و هرکس در هر قشری که هست، آن قشر و آن اشخاص باید در همان محلی که هستند کارهایشان را موافق با اسلام بکنند و کار بکنند.
همین امروز به من گفتند که بسیاری از ادارات هست که کم کار می کنند و اهمال می کنند در کارهایشان. خوب، این اشخاصی که در ادارات، حالا کم کار می کنند ـ که شاید یک قدری هم عادت از سابقشان باشد ـ اینها برایشان مشروع نیست که اجرت بگیرند از اداره؛ اجرت وقتی است که کار در مقابلش باشد. و ما به دولت می گوییم که اشخاصی که کم کار می کنند، به اندازه ای که کم کار می کنند اجرت از ایشان کسر بگذارد و ندهند به اینها. کسی که می آید آنجا می نشیند و سیگار می کشد و در آخر ماه چند هزار تومان می خواهد، او نباید بگیرد. اینها باید متوجه باشند که مملکت، حالا مال خودشان است؛ باید کار بکنند. هرکس در هر محلی هست باید کار بکند، تا چرخهای مملکت راه بیفتد.
ضرورت تحول در ادارات و دادگستریها
و تحولی باید پیدا بشود در این ادارات؛ خصوصاً در دادگستری تحول می خواهد. این را من سابقاً گفته ام؛ لکن ـ خوب ـ باید وقتی مستقر شد و مجلس پیدا شد، این تحولات باید پیدا بشود؛ که اینطور طول و عرض محاکمات، به اینقدر طولانی شدن هم موجب این می شود که وقت مردم صرف بشود. آدم ده سال توی این سالنهای دادگستری هی راه برود و هی برود و برگردد، و آخرش معلوم نشود که به حقش می رسد یا نه. کارهایی را که یک قاضی اسلامی در یک روز و دو روز تمام می کرد، وقتی به دادگستری ما می رسد یک سال طول می کشد تا این وکیل بگذارد آن محاکمه در مجرا واقع بشود! از اول می آید به صلاحیت دادگاه اعتراض می کند. چند وقت باید طول بکشد که شما بیایید صلاحیت آن دادگاه را اثبات بکنید، که خیر، این دادگاه صالح است! بعد چند وقت بیاید صحبت بکند. یکوقتی یک شاهدی، یکی از علما امضا کرده بود که الآثم فلان. مدتی طول داده بود که این اقرار به ذنب است و این فاسق است که دارد «الآثم»!
وکلا اینطوری هستند که نمی گذارند که پیش برود. حالا «ابتدایی»، بعدش «استیناف»، بعد چه. چند دفعه برمی گردد از اول [بررسی] می شود. اینها جز تضییع اوقات مردم چیز دیگری نیست. محاکمات باید یک درجه باشد؛ یک قاضی صحیح باشد کار مردم را تمام کند، بروند مردم سراغ کارشان. همان کاری که پیشتر قاضیهای ما می کردند، می نشاندند اینها را و حرفهایشان را گوش می کردند، شاهدشان را می گرفتند، و چه می کردند، دو روز، سه روز، یک روز، و گاهی یک ساعت، دو ساعت، مسئله تمام می شد. مردم وقتشان شریف است؛ نباید صرف یک محاکمه ای بشود که آن.
یک نفر وکیل دادگستری بود که من می شناختم؛ او را دیده بودم؛ شیخ رضا اسمش
بود؛ معروف بود آن وقت. نقل می کنند که گفته بود این محاکمه ای را که الآن ما شروع کردیم، تا من هستم این محاکمه هست؛ وقتی من مُردم، پسرم این کار را انجام می دهد! نمی گذاریم به آخر برسد! وضع دادگستری اینطوری است که می تواند یک وکیلی نگذارد به این زودیها مسئله ختم بشود. اینها باید تحول پیدا بکند؛ باید طوری بشود که اگر ما نتوانیم صد درصد اسلامی اش بکنیم، لااقل نزدیکش بکنیم به اسلام. و ان شاءالله امیدواریم بتوانیم. اما حالا فرض می کنیم نتوانیم؛ لااقل به آن نزدیک بشود. همچو نباشد که او در یک قطبی؛ و هرچه در غرب عمل شد ما باید تبع آنها باشیم و همۀ اداراتمان غربی باشد. این از اغلاط است که... به خاطر ضعف مسلمین بوده است که هرچه را از آنجا دیدند خیال کرده اند این خوب است و به آن عمل کردند. دیگر خودشان نظر نکردند، که ببینند که خود این آیا صحیح است یا غیر صحیح است. وقتی دیدند آنها طیاره درست کردند، خیال کردند که دیگر جهات اخلاقی شان هم صحیح است؛ و حال اینکه مسئله اینطور نیست.
اتحاد اسلامی بزرگترین قدرت جهانی
در هر صورت، تحولات لازم است؛ هم در اشخاص برای پاک بودن، برای مهذب بودن، برای خدمتگزار و ملی بودن تحول می خواهد، که با ارشادات اقشار مختلف، بزرگترها، باید اینها عملی بشود؛ و هم در کیفیت خود این ادارات و فرم ادارات، باید اینها عوض بشوند. و ان شاءالله امیدوارم که این امور تحقق پیدا بکند و یک مملکت اسلامی بشود، و بالاتر از آن، ان شاءالله سرایت بکند به سایر ممالک اسلامی، و بشود یک مملکت اسلامی بزرگ، در مقابل همۀ ابرقدرتها. اگر ممالک اسلامی با جمعیتی که یک میلیارد تقریباً هست، مخازن بزرگی که دارند، اینها اگر به یک نحو، اتحادی با هم پیدا بکنند، بزرگترین قدرت هستند. خداوند ان شاءالله به همۀ شما سعادت و سلامت عنایت کند.
مسئلۀ مصادرۀ اموال
اینکه من عرض می کنم ـ از اول هم گفته ام ـ که دادگاهها نباید روی آن مسائل سابق
عمل بکنند، دادگاهها باید به تمام معنا اسلامی [باشند]، و توجه به اینکه خدای نخواسته یک بیگناهی یکوقتی گرفتار نباشد یا یک کم گناهی زیاد از اندازه به او تحمیل نشود، این از مسائل مهم است. قضیۀ مصادرۀ اموال هم مسئله ای است که به نظر من مگر در یک استثناهایی که معلوم است که همۀ اموالش از سرقت و دزدی بوده و از خیانت و چپاول و امثال ذلک بوده؛ و الاّ اگر کسی ـ فرض کنید ـ ساواکی بوده، یا کسی ـ فرض کنید ـ وکیل مجلس بوده، محتمل است که خودش مال داشته است؛ این را نباید مصادره کرد؛ زیرا اینها زن و بچه دارند؛ اینها زندگی دارند. همین چند روز اخیر نامه ای آمده است از عیال علامه وحید کرمانشاهی ـ که او را کشته اند ـ که اموال ما را مصادره کرده اند، و ما چیزی نداریم. و من گفته ام که تماس بگیرند؛ که آخر نمی شود همچو چیزی. حالا ما فرض می کنیم که فلان آدم، آدم خائنی بوده و مستحق قتل هم بوده ـ همۀ اینها را ما فرض می کنیم ـ اما خوب، خانواده اش و عیالش و بچه های کوچکش چه تقصیری دارند؟ بله، این آقایان می گویند که ما راجع به این مصادرات، اینطور نیست که همۀ اموال [را] مصادره بکنیم به آن معنا؛ بلکه به اندازۀ کفافشان اموال می گذاریم. لکن این زن که کاغذ نوشته بود، خیلی الحاح کرده بود که برای ما چیزی نگذاشتند و ما نمی توانیم زندگی کنیم؛ که باید به او توجه بکنید. در هر صورت، این یکی از مسائل است که اموال مردم را بیخودی نمی شود مصادره کرد. به مجرد اینکه وکیل مجلس بوده، حالا خودش [به] قتل و اموالش مصادره! وکالت مجلس اسباب قتل نمی شود. اینها البته خلافکاری کرده اند؛ این حقوقی که گرفته اند باید پس بدهند؛ اما این حقوق معنایش این نیست که باید همۀ اموالش را مصادره کنند. حقوقی که گرفته اند خلاف قاعده بود که از دولت گرفته اند؛ باید پس بدهند؛ و یک تأدیبی هم باید بشوند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته