مجله کودک 19 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 19 صفحه 11

بابایی ساکت شود. مامانی بزرگ قشنگ می­خواند. وقتی او می­خواند، من فکر کردم که مامانی و بابایی می­آیند و می­نشینند و برای مامانی بزرگ دست دستی می­کنند؛ ولی آنها اصلاً گوش نمی­دادند. من و محمد حسین خیلی خوشمان آمده بود. محمد حسین که اصلاً تکان نمی­خورد. همین جوری به دهن مامانی برگ نگاه می­کرد. مامانی بزرگ می­خواند: لالا لالا گل لاله پلنگ در کوه چه می­ناله لالا لالا کنارم باش بابات رفته خدا همراش پایش را تکان داد و مرا هم گرفت توی بغلش، بعد یکدفعه زد زیر آواز. مثل همان آقایی که توی تلویزیون آواز می­خواند و آدم بزرگها برایش دست دستی می­کردند. فقط مامانی بزرگ جغجغه نداشت که بگیرد دم دهنش. من نمی­دانستم که مامانی بزرگ­ها هم آواز می­خوانند. بعضی وقتها بابایی توی خانه می­خواند؛ ولی خوب بلد نبود، من دوست نداشتم. وقتی می­خواند، من و محمدحسین گریه می­کردیم تا

مجلات دوست کودکانمجله کودک 19صفحه 11