مردم ازدحام کردند ولی به خیر گذشت. اما حال امام خیلی بد
بود.
رفتیم بالای مدرسۀ رفاه، ولی به علت کثرت جمعیت،
خلبان پیشنهاد کرد که به نیروی هوایی برویم. اما به علت
وضع سیاسی آن روز که بختیار خائن هنوز سر کار بود، مصلحت
نبود. گفتیم: «اگر میتوانی برو به بیمارستان هزار تختخوابی.»
خلبان با شوخی گفت: «هر کجای تهران و در هر خیابان که
بگویید، مینشینم.»
با هلیکوپتر وارد بیمارستان شدیم. ما پیاده شدیم. پزشکان
و کارکنان بیمارستان و دیگران، با آنکه ما را نشناختند، صف
بستند. ما هم گفتیم یک بیمار داریم که به آمبولانس احتیاج
دارد. آمبولانس نبود. دکتری اتومبیل «پژو»ی خود را آماده
کرد و نزدیک هلی کوپتر آورد. در هلی کوپتر را باز کردیم. امام
با آن بیحالی لبخندی زدند و دست تکان دادند. به مردم حالت
شوک دست داد و ناگهان حملهور شدند که امام را زیارت کنند.
به راننده گفتیم حرکت کند و من با زحمت زیاد خودم را به
سقف اتومبیل آویزان کردم و آمدیم بیرون. به انتهای
بلوار کشاورز فعلی رفتیم. جایی که صبح آن روز اتومبیلها را
پارک کرده بودیم. ماشین من هم که پیکان قراضهای بود،
آنجا پارک شده بود، امام و حاج احمد آقا سوار شدند و اتومبیل
ما متبرّک شد.
در خیابانهای تهران حرکت میکردیم و ملت هم در
بهشت زهرا و مدرسۀ رفاه منتظر امام بودند. آن روز همه به
استقبال رفته بودند و شهر خلوت بود. مردم نمیدانستند که
امام در اتومبیل قراضۀ ما و در خیابانهای تهران است.
در خدمت امام به منزل یکی از بستگان امام در خیابان
دکتر شریعتی فعلی رفتیم. فقط احمد آقا نشانی را میدانست،
چون امام بعد از گذشت پانزده سال، نشانی را فراموش کرده
بودند. احمد آقا در خیابانها بدون عبا پیاده میشد و نشانی را
میپرسید. کسی هم نمیدانست که امام در اتومبیل است و
این هم پسر اوست. به منزل بستگان امام رسیدیم، مردهای
خانه برای استقبال به مدرسۀ رفاه رفته بودند و فقط زنها در
منزل بودند. وقتی در را باز کردند و امام را دیدند، نزدیک بود
از خوشحالی بیهوش شوند...
برگرفته از خاطرات حجة الاسلام ناطق نوری
را دیدند... !
آژیرکشان از بهشت زهرا بیرون آمدیم. در حالی که من با
بلندگو به مردم اخطار میکردم که وضع
فوقالعاده است، یک خیابان فرعی پیدا کردیم.
هلی کوپتر که از بالا نظارت داشت و ما هم
آن را میدیدیم، خیلی ماهرانه و سریع روی
گل فرود آمد. امام را از روی آمبولانس به
داخل آن منتقل کردیم. البته همان جا هم
مجلات دوست کودکانمجله کودک 19صفحه 31