مجله کودک 25 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 25 صفحه 6

هوشی با کدخدا به پیش والی رفت و به چشم­های او خیره شد. هوشی فهمید که والی می­خواهد مقام حاکم شهر را از او بدزدد. والی به هوشی گفت: «تو به هوش و زیرکی معروف هستی، تو را پیش حاکم می­برم تا فکرهای او را بخوانی.» هوشی با والی به پیش حاکم رفت و به چشم­های او خیره شد و فهمید که او می­خواهد تاج شاهی را از شاه بدزدد. وزیر به هوشی گفت: «تو بچۀ تیزهوشی هستی. تو را به پیش شاه می­برم تا فکرهای او را بخوانی.» هوشی با وزیر به پیش شاه رفت. به چشمهای او خیره شد و فهمید که شاه می­خواهد، تاج شاه همسایه را بدزدد. شاه به هوشی گفت: «شنیده­ام تو بسیار باهوش هستی. تو را پیش شاه همسایه می­برم تا فکرهای او را برای من بخوانی.» هوشی با شاه به پیش شاه همسایه رفت و به چشمهای او خیره شد و فهمید که او می­خواهد تاج شاه دیگری را بدزدد. سر هوشی گیج رفت. او از قصر بیرون آمد. می­دوید و فریاد می­زد: «دزد! دزد! دزد! جهان پر از دزد است، چشمهای مرا ندزدند!»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 25صفحه 6