مجله کودک 25 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 25 صفحه 24

پسری با دو سایه قسمت سوم خواندید که: پسر کوچولویی بود که خیلی سایه­اش را دوست داشت و مراقبت عجیبی از سایه­اش می­کرد. روزی جادوگر سر راه او قرار می­گیرد و از او خواهش می­کند که چند روزی سایۀ او را هم نگه دارد تا او به سفر برود. پسرک قبول می­کند. جادوگر می­رود، ولی سایۀ او دردسرهای زیادی برای پسرک و بخصوص سایۀ پسرک ایجاد می­کند؛ بطوری که سایۀ پسرک نمی­تواند تحمل کند و فرار می­کند؛ در نتیجه پسرک باز هم با یک سایه می­ماند ولی نه سایۀ خودش، بلکه سایۀ بد جادوگر. اَج جی، مج جی! نویسنده: مارگریت ماهی مترجم: پرستو پورحسینی جادوگر برای پسرک پیغامی فرستاد که با جوهر خاکستری روی کاغذ سیاه نوشته شده بود. او در آن نامه از پسرک خواسته بود که نیمه شب به دیدنش بیاید. در ضمن تأکید کرده بود که سایۀ او را نیز با خود بیاود. پسرک نامه را خواند. او خدا را شکر کرد که شب،شبی مهتابی بود،وگرنه پیدا کردن سایۀ پردردسر جادوگر که دائم خودش را از او پنهان می­کرد،کار بسیار سختی بود. آن شب پسرک به دیدار جادوگر رفت و سایۀ جادوگر را به او برگرداند. جادوگر هم برای تشکر از او به قولش عمل کرد. یعنی وردی را به او یاد داد که شروعش با اَجی مَجی لاتَرجی... بود و گفت: «من این ورد را زیاد استفاده نمی­کنم، مال تو باشد.» از آن پس هر وقت پسرک آن ورد طولانی را می­خواند به یک شتر تبدیل می­شد. هر نوع شتری که دوست داشت، شتر بزرگ یا کوچک. اگرچه پسرک می­دانست که این ورد زیاد قابل استفاده نیست اما به هر حال آن را پذیرفت. تنها چیزی که پسرک آرزویش را داشت، برگشتن سایۀ خودش بود. او با حالتی غمگینی به جادوگر گفت که سایۀ مهربان و دوست داشتنی­اش چطور از دست آزارهای سایۀ جادوگر فرار کرده است. جادوگر خندۀ آزار دهنده و تمسخرآمیزی کرد و گفت: «خُب،عزیزم، حتماً می­دانی نباید توقع داشته باشی که همه چیز را ساده به دست بیاوری. به هر حال من فکر می­کنم که هر کمکی از دستم برمی­آمد، برای تو انجام داده­ام. حالا زود بدو برو خانه...»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 25صفحه 24